چرخ بدانديش ترک مهر وفا کرد |
|
محشر کبرى ز جور کينه بپا کرد |
منقذ بىدين عنان پاره رها کرد |
|
تيغ برآورد و حمله کرد و دو تا کرد |
|
پشت حسين قد چرخ تارک اکبر |
|
* * *
شد چه شفق پر ز خون رخ مه تابان |
|
منکسف آمد بسان مهر درخشان |
گشت چه نى در نوا ز سينهٴ سوزان |
|
کى پدر مهربان بجانب ميدان |
|
ببگذر و غوغا ببين و معرکه بنگر |
|
* * *
زود بيا و ببين که سرو روانت |
|
تازه جونت نه بلکه راحت جانت |
آنکه لبش بود چشمهٴ حيوانت |
|
نور دل و ديدگان روح روانت |
|
خورد ز زين بر زمين ز پشت تکاور |
|
* * *
خسرو دين چون شنيد ناله جانکاه |
|
از على اکبر کشيد از جگرش آه |
تير فغانش گذشت از سپر ماه |
|
تيغ بکف جست همچه باز بناگاه |
|
يك تنه زد بر سپه چه حيدر صفدر |
|
* * *
عشق جوانش بدشت کينه کشيدش |
|
چرخ کج آئين دريغ راه بريدش |
آگه گرديد ز قطع نخل اميدش |
|
ديد فتاده بخون جوان رشيدش |
|
بال زنان پر فشان چه سمبل بىسر |
|
* * *
خون ز لبان جوان خويش همى سفت |
|
تا شنود حرفى از لبانش به بشنفت |