اشكال مرا رفع كند ، خود نيز در اين هيجان وتلواسه (١) با من شريك شد ، شب كه پدرم آمد هنوز لباس بيرون را با لباس خانه عوض نكرده از او پرسيدم كه «آقا ، اين عمرى كيست وتوى اين كتاب چكار مى كند؟».
مرحوم پدرم خنده بلندى كرد ، ومادرم را هم كه در خانه او را بنا بر رسم متّبع خراسان كه همواره مرد خانه همسر خود را بنام اولين پسر خودشان مخاطب قرار مى دادند صدا زد كه احمد تو هم بيا ، وآن وقت براى ما توضيح داد كه اين «عمرى» كيست ، وچرا نسبت اين بزرگوار عمرى است ، وضمن آنكه خيال ما را آسوده كرد ، وبما آرامش بخشيد ، ما هر دو را ملامت كرد كه چرا كتاب «منتهى الآمال» را درست ومرتّب نخوانده ايم ، وإلاّ طبعا مى بايست مى فهميديم كه اين سيّد شريف جليل القدر يعنى ابو الحسن عمرى صاحب المجدى رحمة الله عليه از فرزندان جناب عمر أطرف پسر حضرت امير عليهالسلام است.
از آن پس هر وقت در حين مطالعه كتب انساب وتواريخ بنام عزيز ، شريف عمرى مى رسم في الفور همان روز وشب وهمان صحبتها در نظرم مجسّم مى شود وبخاطرم مى آيد. اين بود شرح آشنايى اوليّه اين حقير با كتاب مستطاب المجدى ومؤلّف عالى قدر آن.
در اواخر سال ١٣٦٤ كه براى معالجه قلب وعمل جرّاحى چشم بآمريكا آمدم ، پس از انجام عمل چشم راست ، لازم شد يك سال در تحت نظر همان
__________________
(١) اين كلمه كه پارسى ناب فصيحى است ، ودر غالب فرهنگها هم مذكور است ، بمعنى نگرانى وهيجان است كه در لسان محاوره خراسانيان رايج ومصطلح است.