عربى وفارسى در آن كتابخانه ، وآشنائى با جوان ايرانى (١) پاك طينت كه كارمند آنجا بود ، وبطيب خاطر راهنمائيها وكمكهاى لازم را براى نشان دادن محل كتب چاپى بمن فرمود ، وسهل التناول بودن كتابها براى مراجعين ، براى اين ضعيف كه چند ماهى بود از كتب مورد علاقه ام دور مانده بودم ، وبقول سعدى در برابر آن همه كتاب هم چون گرسنه اى در برابر سفره نان شدم ، واز آنجا كه تقريبا «فيها ما تشتهيه الأنفس وتلذّ الأعين» بود بمحض آنكه چشم بر جمال آن كتب افتاد قصد رحيلم بدل به اقامت طولانى ترى شد.
دو سه روز بعد از همان دوست جديد ايرانى خود پرسيدم كه آيا در اين كتابخانه نسخ خطّى عربى وفارسى هم هست؟ گفت : بلى آن قدر مى دانم كه هست امّا چون قسمت كتب خطّى بكلّى از قسمت كتب چاپى جداست من از كم وكيف آن اطّلاعى ندارم ، ولى بيا تا تو را بدان بخش ببرم وبه مسئولين آنجا معرّفى كنم ، ومرا به آن بخش كه در طبقه ديگرى بود برد ، واجمالا مرا بكارمند ديگرى معرّفى كرد ، وبسراغ كار خود رفت.
من از آن كسى كه باو معرّفى شده بودم پرسيدم آيا فهرست كتب خطّى عربى وفارسى را بمن مى دهيد كه مطالعه كنم؟ گفت : من از اين امور اطّلاعى ندارم ،
__________________
(١) اين جوان شريف كه پورفرّخ نام داشت ، وبسيار دانش دوست ووطن پرست وكتاب شناس ، وخدمتگزار به فرهنگ ايرانى ، وراهنماى دلسوزى براى ايرانيان مراجعه كننده به كتابخانه عمومى نيويورك بود ، دو سه سال است كه از دنيا رفته است ، خدايش بيامرزد ، اين يادآورى كمترين قدر دانى است كه اين بنده از آن مرحوم كه در دست يافتن اين حقير به مخطوطه «المجدى» مؤثّر بود انجام مى دهم ، خداى باو جزاى خير مرحمت فرمايد.