، يكين ، كينا : فروتنى كردن" است ولى به اين باب كه آمده معنايش در آية آن است كه از حال سركشى به حال فروتنى نيامدند.
«استحجر الطّين : گل حجر شد» حجر : سنگ است.
(٤ ـ وجدان الصّفة)
واين همان معنى سومى است كه در باب افعال گفته شد ، وغفلت نشود كه يافتن چيزى بر فعلى يا صفتى بر حسب اعتقاد يابنده است چه واقعيّت داشته باشد يا نه ، واز اين جهت بعضى از اين معنى به اعتقاد تعبير كرده اند ، وبعضى به رؤيت تعبير كرده اند ، يعنى شخص چنين ميبيند ، وبعضى به اصابت تعبير كرده اند ، يعنى چنين برخورد مينمايد ، وبعضى به عدّ تعبير كرده اند ، يعنى چنين ميشمارد ، مانند :
(" قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكادُوا يَقْتُلُونَنِي :)
گفت اى پسر مادرم همانا قوم مرا ضعيف يافتند ونزديك بود بكشندم ـ اعراف ـ ٧ ـ ١٥٠" چنانچه گفته شد ميتوان در اين مثال به" مرا ضعيف ديدند ، يا ضعيف شمردند ، يا ضعيف دانستند" ترجمة نمود.
اين سخن هارون است با موسى «عليهماالسلام» هنگامى كه موسى از كوه طور بازگشت وديد بنى اسرائيل گوساله پرست شده اند.
(«اسْتَكْبَرَ وَكانَ مِنَ الْكافِرِينَ : *) استكبار كرد واز كافران بود ـ ص ـ ٣٨ ـ ٧٤» درباره ابليس گفته شده ، يعنى خود را بزرگپنداشت ، وممكن است از قبيل معنى سوم باشد يعنى : بزرگى خواست.
(" لا تَمْنُنْ تَسْتَكْثِرُ :) بخششى مكن كه بسيار شمارى : مدّثر ـ