گياه.
امثله مضارع : «يعرورف ، يعرورفان ، يعرورفون ، تعرورف ، تعرورفان ، يعرورفن ، تعرورف ، تعرورفان ، تعرورفون ، تعرورفين ، تعرورفان ، تعرورفن ، اعرورف ، نعرورف ، اعريرافا» از عرف مشتقّ است ، عرف : موى گردن اسب است ، اعريراف يعنى : مودار شدن گردن اسب ، ثلاثى مجردش «عرف ، يعرف ، عرفا» است ، عرف يعنى : چيدن موى گردن اسب ، واين مادّه معانى بسيار ديگرى دارد.
امثله امر : " ليغلولب ، ليغلولبا ، ليغلولبوا ، لتغلولب ، لتغلولبا ، ليغلولبن ، اغلولب ، اغلولبا ، اغلولبوا ، اغلولبى ، اغلولبا ، اغلولبن ، لاغلولب ، لنغلولب ، اغليلابا : بسيار شدن وانبوه گرديدن" ثلاثى مجردش" غلب ، يغلب ، غلبا ، نيز به معنى كلفت شدن وانبوه گرديدن است ، واين ماده را معانى ديگرى هست.
(معانى باب افعيعال)
(١ ـ مبالغة)
چنانچه در باب افعلال گفته شد ، مانند : اعشيشاب.
«اخشوشن ، يخشوشن ، اخشيشانا : بسيار درشت وزبر شدن» ثلاثى مجردش «خشن ، يخشن ، خشونة : زبر ودرشت شدن».
(٢ ـ عكس مبالغة)
يعنى : اين باب ماده فعل را از ثلاثى مجردش كاسته است مانند :