بنده هرگاه در سلوك راه حقّ به مرحله اى رسيد كه مالكيّت پروردگار نسبت به هستى ممكنات از منظر مشاهده اش دور نشد واز اين حقيقت غفلت نكرد ، وهيمنه حقّ را بر موجودات آنچنان كه راستان متوجّه اند توجّه داشت ، بر دلش جز حقّ چيزى حكومت نكند وجانش بر سرير استغناء از همگان تكية نمايد.
(٤ ـ فعيل)
اين صورت ميان عين الفعل ولام الفعل ياء زياد شده ، مانند :
«رهيا السّحاب ، يرهيا ، رهياة» و «ترهيا ، يترهيا ، ترهيؤا» هر دو بمعنى آماده شدن ابر براى باريدن ، وبمعنى ضعف وناتوانى وناميزان بودن هم آمده ، واين ماده ثلاثى مجرد ندارد.
«شريف ، يشريف ، شريفة : بريدن شرياف زرع» شرياف مانند شرناف : برگ كشت كه دراز وانبوه شود.
(٥ ـ فنعل)
اين صورت ميان فاء الفعل وعين الفعل نون زياد شده ، مانند :
" شنتر ، يشنتر ، شنترة ، ثلاثى مجردش" شتر ، يشتر ، شترا" هردو بمعنى بريدن وپاره كردن است.
" شنبث العشق قلبه : عشق به دلش درآويخت ، ثلاثى مجردش" شبث ، يشبث ، شبثا" به همين معنى است.
(٦ فعنل)
اين صورت نون ميان عين الفعل ولام الفعل زياده است ، مانند :
" قلنس ، يقلنس ، قلنسة : پوشانيدن" ثلاثى مجردش" قلس