خشمگين شدن" است ، ودر اين صورت جائز است همزه قلب به الف شود ، واحرنبى قرائت شود.
(١٤ ـ فعلى)
اين صورت الفى آخر فعل زياده است ، مانند :
" جعبى ، يجعبى ، جعباء" گفته ميشود" جعباه ، فتجعبى : افكندش پس افكنده شد" ثلاثى مجردش" جعبه فانجعب" به همان معنى است.
(١٥ ـ فعلل)
اين صورت لام الفعل مكرّر است ، مانند :
«شملل ، يشملل شمللة وشملالا» ثلاثى مجردش «شمل ، يشمل ، شملا» است ، هردو بمعنى برگرفتن از درخت ، وبمعانى ديگرى نيز آمده.
«اقعنسس ، يقعنسس ، اقعنساسا» رباعى مجردش در لغت نيامده ثلاثى مجردش «قعس ، يقعس ، قعسا» است ، وهردو به معنى كوژ سينه بودن است ، برخلاف كوژپشت بودن.
(تذكّر)
در بعضى كتابها" استلقى ، يستلقى ، استلقاء : بر پشت افتادن" را بر وزن" افتعلى ، يفتعلى ، افتعلاء" گرفته اند ، بناء بر آنكه از صورت چهاردهم باشد ، ورباعى مجردش" سلقى ، يسلقى ، سلقاة : بر پشت افكندن است ، لكن اين گفتار خطاء است ، زيرا در كلام عرب باب" افتعلال" نداريم ، بلكه اين فعل از