يوقد ، اوقد ، ايقادا : آتش افروختن «مثال يائىّ :» ايقن ، يوقن ، ايقن ايقانا : به يقين رسيدن «اصل يوقن ، ييقن بوده ، چنانچه گفته شد فاء الفعل قلب به واو ، يوقن گرديد ، وصيغه امر گرچه تابع مضارع است ، ولى چون از» يايقن «كه اصل مضارع است گرفته شده ، ياء بصورت خود باقى است ، ومانند آن :» ايسر ، يوسر ، ايسر ، ايسارا : توانگر شدن «و» ايقظ ، يوقظ ، ايقظ ، ايقاظا : بيداركردن".
(معتلّ الفاء از باب افتعال)
اعلالش آن است كه فاء الفعل چه واو باشد چه ياء در لغت فصيح قلب به تاء ميشود ودر تاء افتعال ادغام ميگردد ، مثال واوى : " اتّعظ ، يتّعظ ، اتّعظ ، اتّعاظا : موعظة پذيرفتن" اصل اتّعظ" اوتعظ" بوده ، پس از قلب وادغام" اتّعظ" شد ، همچنان در مضارع وامر ومصدر ، ثلاثى مجردش" وعظ ، يعظ ، وعظا وموعظة : اندرز دادن «است ، ومانند آن :» اتّصل ، يتّصل ، اتّصل ، اتّصالا : بهم پيوستن «اصلش : اوتصل بوده ، و» اتّهب ، يتّهب ، اتّهب ، اتّهابا : بخشش پذيرفتن «اصلش : اوتهب بوده ، مثال يائىّ :» اتّسر ، يتّسر ، اتّسر ، اتّسارا : بخش كردن چيزى كه در قمار برده اند «اصلش ايتسر بوده ، ومانند آن :» اتّبس ، يتّبس اتّبس ، اتّباسا : خشكيدن «ودر لغت غير فصيح واو را قلب به ياء مينمايند ، ودر مضارع ، فاء الفعل قلب به الف ميشود ، وادغامى در كار نيست پس مثلا از» وعد يعد «گفته ميشود :» ايتعد ، ياتعد ،