ومشيوء" بوده است ،
ولغة بنى تميم عدم اعلال است ، در معتل العين يائى ، و" مبيوع ، مخيوط ، مكيول ، ومديون" ميگويند ، وهمچنين غير اينها ، ودر ادب الكاتب گفته : در معتل العين واوى" مدووف ومصوون گفته اند.
«معتلّ اللّام» اگر واوى است ، واو مفعولى در واو لام الفعل ادغام ميگردد ، مانند «مدعوّ ، مرجوّ ، مغزوّ» كه «مدعوو ، مرجوو ، مغزوو» بوده ، مگر آنكه در فعل قلب به ياء شده باشد ، در اين صورت حكم يائى را دارد ، وحكم يائى آن است كه واو مفعولى قلب به ياء ودر ياء لام الفعل ادغام ميشود ، مانند «مهدىّ ، مرمىّ ، منهىّ ، مطوى» كه «مهدوى مرموى ، منهوى ، مطووى» بوده ، وهمچنين اگر واوى باشد وقلب به ياء شده است ، مانند «مرضىّ ، مقوىّ» كه «مرضو ومقووو» بوده ، ولى در فعلش قلب به ياء شده ، چنانچه در تقسيم چهارم در مبحث افعال بيان شد.
(تانيث اسم فاعل ومفعول)
با الحاق تاء است ، مؤنّث" ضارب ، عالم ، بائع ، ناصر ، معلوم ، مضروب ، متروك ، منصور"" ضاربة ، عالمة ، بائعة ، ناصرة ، معلومة ، مضروبة ، متروكة ، منصورة" است ، ولى اوصافى كه مختصّ زنان است بدون تاء استعمال ميشود ، زيرا مذكّر ندارد تا براى امتياز در مؤنّثش تاء آورده شود ، مانند" حامل ، حائض ، طالق ، مطفل ، متئم ، مرضع" لكن در قرآن" مرضعة" آمده است ، ونيز در مؤنث معتل اللام اعلال نيست ، وگفته ميشود : " قاضية ، راضية ، رامية ، سامية ، داعية ، طائية ،