خرماى رسيده كه كاملا شيرين شده ، وقتى خشك شد تمر گفته ميشود.
«اغدّ البعير : شتر داراى غدّه شد» غدّة : گره گوشتى است كه در بدن انسان وحيوان پديد ميآيد.
«اشعر الجنين : بچه در شكم داراى شعر شد» شعر : مو است.
(١٠ ـ وفور واجديّة)
اين معنى همان است به اضافه بسيار بودن وآنكه آن چيز اثر فاعل نيست ، برخلاف معنى نهم كه اثر فاعل است ، ومعنى بسيارى ملحوظ نيست ، گرچه نسبة بسيار باشد ، مانند : «الحم واشحم والبن واتمر واقثا وابطخ زيد : زيد داراى لحم وشحم ولبن وتمر وقثّاء وبطّيخ فراوان شد» لحم : گوشت ، شحم : پيه ، لبن : شير ، تمر : خرما ، قثّاء : خيار ، بطّيخ : خربزه است.
«اخلى واجنى وارعى الارض : زمين داراى خلى وجنى ورعى فراوان شد» خلى : سبزى ، جنى : ميوه ، رعى : علف است.
(١١ ـ سلب)
سلب در لغت برهنه كردن است ، ودر اينجا مقصود برطرف كردن چيزى است از كسى ، وباب افعال به اين معنى متعدى است مانند.
«اشكيت زيدا : شكايت زيد را برطرف كردم» شكايت : گله كردن است.
«اعجمت الكتاب : عجمه كتاب را برطرف كردم» عجمة :