(٤ ـ نسبت)
يعنى : نسبت دادن فاعل ماده فعل را به مفعول ، گرچه مفعول به آن متّصف نباشد ، مانند.
«كفّر زيد عمرا : زيد به عمرو نسبت كفر داد»
«خطّانا قاسما : به قاسم نسبت خطاء داديم»
(٥ ـ قول كلمة)
يعنى : باب تفعيل در بعضى ماده ها دلالت ميكند برگفتن فاعل كلمه اى را براى مفعول ، وماده فعل از آن كلمه گرفته ميشود مانند :
«لبّيت زيدا : زيد را لبّيك گفتم» لبّيك كلمه ايست كه در جواب نداء كسى گفته ميشود ، در صورتى كه بخواهد آمادگى خود را براى خواسته او اعلام كند.
«حيّيته : او را تحيتى گفتم» اصل تحيّة از حياة وبمعنى زنده باد گفتن است ، ودر هراجتماعى كلمه اى براى آن وضع شده ، در اسلام كلمه «سلام عليكم» دستور داده اند ، يعنى : سلامت بر شما باد ودر عرب «حيّاك الله : خدا تو را زنده بدارد» گفته ميشده.
(٦ ـ سلب)
چنانچه در معنى يازدهم باب افعال گفته شد ، مانند «قرّدت البعير : شتر را تقريد كردم» «تقريد» از قراد گرفته شده ، وقراد : كنه است ، يعنى كنه هاى بدن شتر را برطرف كردم.
«جلّدت الشّاة : گوسفند را جلد كندم» جلد : پوست حيوان است ، وبر ضد اين معنى نيز استعمال شده ، مانند :