يعتذرن ، تعتذر ، تعتذران ، تعتذرون ، تعتذرين ، تعتذران ، تعتذرن ، اعتذر ، نعتذر ، اعتذارا : بهانه آوردن ، ثلاثى مجردش «عذر ، يعذر ، عذرا : بهانه پذيرفتن» است.
امثله امر : «لينتظر ، لينتظرا ، لينتظروا ، لتنتظر ، لتنتظرا ، لينتظرن ، انتظر ، انتظرا ، انتظروا ، انتظرى ، انتظرا ، انتظرن ، لانتظر ، لننظر ، انتظارا. چشم داشتن بوقوع چيزى» ثلاثى مجردش «نظر ، ينظر ، نظرا : نگاه كردن» است.
(قاعدة)
هرگاه فاء الفعل در باب «افتعال» «صاد يا ضاد يا طاء يا ظاء» باشد «تاء» افتعال قلب به «طاء» ميگردد ، مثلا :
«ضرب» اگر به باب افتعال برده شود «اضترب» ميشود پس تاء قلب به طاء شده «اضطرب» ميگردد ، مضارع وامر حاضرش ـ «يضطرب ، اضطرب» ميباشد.
و «صبر ، اصطبر ، يصطبر ، اصطبر» ميگردد.
و «ظلم ، اظطلم ، يظطلم ، اظطلم» ميشود.
و «طلع ، اطّلع ، يطّلع ، اطّلع» ميگردد ، ودر اين صورت چهارم طاء در طاء ادغام ميشود ، ومعنى ادغام در لغت چيزى را در چيزى كردن است ، ودر اصطلاح صرف ، درهم كردن حرفى است در حرف بعد از آن بطورى كه يك حرف مشدّد تلفّظ شود ، وتفصيلش در بحث مضاعف خواهد آمد ، وعلّت اين قلب عدم تناسب اين حروف است با «تاء» در صفات ، وتناسب آنها با «طاء» چنانچه