«توسّد الحجر : سنگ را وسادة گرفت» وسادة : هر چيزى است كه انسان هنگام خوابيدن زير سر گذارد.
(٥ ـ تجنّب)
دورى كردن است ، ومقصود در اينجا آن است كه فاعل مصدر فعل را مرتكب نيست ، مانند :
«تاثّم زيد : زيد مرتكب اثم نشد» اثم : گناه است.
«تفكّه بكر : بكر از فاكهة خوددارى كرد» فاكهة : ميوه است ، يعنى آن را نخورد.
(٦ ـ تلبّس)
تلبّس : جسمى را در بر جسم ديگركردن ، ومقصود در اينجا آن است كه فاعل چيزى را كه فعل از آن مشتق است در بر كرده است ، مانند :
«تقمّص زيد : زيد قميص در بر كرد» قميص : پيراهن است.
«تختّم : خاتم در دست كرد» خاتم : انگشتر است.
«تعمّم : عمامة بر سر بست» عمامة : پارچه ايست كه بسر بندند.
«تنعّل : نعلين بپا كرد» نعلين : نوعى از كفش است.
«تدثّر : دثار پوشيد» دثار : لباسى كه روى لباسها پوشند.
«تحزّم : حزام بست» حزام : كمربند انسان وحيوان است.
«تقلّدت المرئة : آن زن قلادة بست» قلادة : گردن بند است.
(٧ ـ طلبيدن)
چنانچه در باب افتعال گفته شد ، مانند :