زياده اطناب واسهاب نمى رود ، بسط الله ظلّكم أبدا. ثواقب كواكب جاه وجلال از مطالع افق احوال فرخنده مآل طالع ولامع باد.
اگر چنانچه مولانا شمسا للفضائل والمعارف را به توجّه عالى رخصت معاودت اين صوب عن كثب حاصل شود ، شواهق مطالب عاليه ومتطالبات ضروريّه را در دام اقتناص كشيده ، نتيجه آن به ايّام مكارم آن غوث الأنام عائد خواهد بود. والسّلام. (كتابخانه مركزى دانشگاه تهران ، بياض ، ش ٤٦٠٢ ، كتابخانه مسجد گوهرشاد ، مشهد ، به همراه مزيل النكبات ، ش ٤٤٢ ، أربعة أيّام ، ص ...).
(٩)
نامه ميرداماد به حكيم شفائى
رقعه ميرداماد كه به حكيم شفائى نوشته بود :
(بسم الله الرحمن الرحيم)
نفايس دعواتى چون انفاس مسيح از دم روح القدس مزاج گرفته ، ولطائف تحيّاتى چون حيات خضر از زلال بقاء كيفيّت پذيرفته ، به رسم هديّه مبعوث خدمت آن مرضيّة السّجيّة مى گرداند.
آن خضر همايون قدم كه چشمه سار آب زندگى در ظلمات قلمرو مدادش پنهان است ، وآن مسيح مبارك دم كه روان بخش عيسى از لب معجز بيانش عيان.
دقيقه شناسى كه به دستيارى سبّابه حذاقت حركت منشارى نبض بقم احساس تواند نمود.
(سبّابه بقراط قضا يك حركت يافت |
|
شريان حسود تو وشريان بقم را |
«انورى»)
وبه كنجكاوى نيشتر دقّت مور وپشه را قيفال وباسليق تواند گشود ، وبه تعيّن تسخين طلاى خورشيد راى انوار صعوبت رطوبت از چشم قمر بارد الطبع بسوزاند ، وبه تدبير به طباشير صبح انديشه حكمت پيشه ، مرارت حرارت از طبع خورشيد محرورى مزاج بگرداند.
ملال هزال از خاطر هلال به تحريك سر انگشت خيال بربايد ، در اندوه رنج باريك