فيض وعطيّه خدا. چون بودم به مدينه ايمان ، حرم اهل بيت رسول الله ، ص ، قم محروسه، كه محفوظ باد از حوادث دهر وتغيير روزگار ، در بعضى از ايّام شهر الله الأعظم ، در سنه ١٠١١ ، از هجرت مباركه مقدّسه نبوى ، ص ، روزى پوشيده شد بر من اين عالم جسمانى ، در بعضى از آخر روز به سبب خوابى كه مرا روى داد ، شبيه به خلسه.
وخلسه مرتبه اى از مراتب تجرّد نفس است ، كه از جهت بارگاه الوهيّت روى دهد ، واز اين عالم غافل مى شوند وبه عالم روحانى مربوط مى گردند.
من مشغول به تعقيب نماز عصر نشسته بودم رو به قبله. پس نموده شد در آن عالم نور شعشانى به ابهت ضوآنى در شبح هيكل انسانى كه بر جانب راست خود ـ واستراحت فرموده بود. وباز ديدم نور شعشعانى ديگر كه مردم ديده وديده مردم از شعاع نور او خيره بود ، با هيبت عظيم در بهاء ضوء لامع وجلال نور ساطع كه نشسته بود ، در عقب آن عالى قدرى كه به دست راست استراحت فرموده بود. پس گويا من از پيش خود به خود گفتم ، يا آنكه كسى ديگر مرا گفت كه آنكه به دست راست استراحت فرمود مولانا امير المؤمنين ، ع ، وجالس در عقب او سيّد ما وشفيع ما ، رسول الله ، صلىاللهعليهوآلهوسلم ، است. ومن به دو زانو در مقابل وبرابر دو دست ومحاذى صدر آن حضرت نشسته بودم ، كه ديدم ، آن بزرگوارى كه به دست راست استراحت فرموده بودند ، از روى شكفتگى وتبسّم وانبساط ومهربانى به من متوجّه اند ، ودست مبارك را چون پنجه آفتاب بر پيشانى ورو ومحاسن وروى من كشيد ، گويا از روى اشفاق وبشارت رفع كدورات من مى فرمايند ودل شكسته مرا از دست معجزنما درست مى سازند ، وگرد اندوه وحزن از من مى زدايند. فى الجواب :
علم است برهنه روى تحصيل برست |
|
تن خانه عنكبوت ، دل بال وپر است |
زهر است جفاى علم ، معنى شكر است |
|
هر پشه كز وچشيد ، او شير نر است |
(٤)
خلعيّة المير الدّاماد
ومن غريب رسائله رسالته الخلعيّة ، وهى ممّا يدلّ على تألّه سريرته وتقدّس سيرته ، وصورتها :