يَسّارَعُ اِسّارُعاً. و اِشَّجَّعَ يَشَّجَّعُ اِشّجُّعاً و اِشّاعَرَ يَشّاعَرُ اشّاعُراً. و اِصَّعَّدَ يَصَّعَّدُ اِصَّعُّداً و اِصّاعَد يَصّاعَدُ اِصّاعُداً. و اِضَّرَّعَ يَضَّرَّعُ اِضَّرُّعاً و اِضّارَعَ يَضَّارَعُ اِضّارُعاً. واِطَّهَرَّ ـ چنانكه گذشت ـ واِطّٰابَق يَطّٰابَق اِطّابُقاً و اطَّرَّق يَطَّرَّق اِطَّرُّقاً و اِظَّهَّرَ يَظَّهَّرُ اِظَّهُّراً و اظّٰاهَرَ يَظّٰاهَرُ اِظّٰاهُراً.
فصل :
بدانكه عين الفعل در باب افتعال چون يكى از اين يازده حروف باشد روا بود كه تاء افتعال را ساكن سازند و در عين ادغام كنند پس دو ساكن جمع شوند فاء وتاء بعضى حركت تاء را بر فاء دهند ودر اِخْتَصَمَ يَخْتَصِمُ اِخْتِصٰاماً چنين گويند خَصَّمَ يَخَصِّمُ خِصّاماً فهو مُخَصِّمٌ و ذاك مُخَصَّمٌ امر حاضر خَصِّمْ و بعضى فاء را حركت به كسره مى دهند گويند خِصَّمَ يَخِصِّمُ خِصّاماً.
باب افْعلٰال «الاِحْمِرٰار : سرخ شدن» احْمَرَّ يَحْمَرُّ اِحْمِرٰاراً فهو و ذاك مُحْمَرٌّ ماضى مجهول اُحْمُرَّ مستقبل مجهول يُحْمَرُّ امر حاضر اِحْمَرَّ اِحْمَرِّ اِحْمَرِرْ و نهى وجحد بر اين قياس است.
باب افعيلال الاِحْميرٰار ، إِحْمٰارَّ يَحْمٰارُّ اِحْميرٰاراً اسم فاعل و اسم مفعول مُحْمٰارُّ امر حاضر اِحْمٰارَّ اِحْمٰارِّ اِحْمٰارِرْ بر اين قياس است نهى وجحد.
باب فَعْلَلَ دَحْرَجَ يُدَحْرِجُ دَحْرَجَةً ودِحْرٰاجاً فهو مُدَحْرِجٌ وذاك مُدَحْرَجٌ ، امر دَحْرِجْ ، نهى لا يُدَحْرِجْ.
* * *