مثلاً هرگاه از انسان و فرس بما هو سؤال كنند جواب ، حيوان باشد ، زيرا كه سؤال در اين جا از تمام حقيقت مشتركه است و آن حيوان است و اگر از انسان تنها بما هو سؤال كنند سؤال از تمام حقيقت مختصّه او باشد و حيوان در جواب نشايد بلكه جواب ، حيوان ناطق باشد و از اين جا معلوم شد كه : جنس كلّى اى است كه مقول مى شود بر امور مختلفة الحقايق در جواب ما هو و شايد كه يك حقيقت را اجناس متعدّده باشد بعضى فوق بعضى چون حيوان كه جنس انسان است و فوق او جسم نامى است و فوق جسم نامى جسم مطلق است و فوق جسم مطلق جوهر است و در اين هنگام آن جنس كه جواب از جميع مُشارِكات در آن جنس واقع شود آن را جنس قريب خوانند چون حيوان كه هرچه با انسان در حيوانيّت مشاركت دارد چون آنها را با انسان در سؤال جمع كنى جواب حيوان باشد و آن جنس كه جواب از جميع مشاركات واقع نشود آنرا جنس بعيد خوانند چون جسم نامى كه مشترك است ميان انسان و نباتات و حيوانات لكن در جواب سؤال از انسان با نباتات جسم نامى مقول مى شود و در جواب سؤال از انسان با حيوانات جسم نامى مقول نمى شود و هر جنس كه جواب از جميع مشاركات در وى دو باشد بعيد يك مرتبه باشد چون جسم نامى و اگر جواب سه باشد بعيد به دو مرتبه باشد چون جسم مطلق و على هذا القياس.
و اَبْعَدِ اجناس را جنس عالى خوانند چون جوهر در مثال مذكور و اقرب اجناس را جنس سافل خوانند چون حيوان در اين مثال مذكور و آنچه ميان جنس عالى و سافل باشد آن را جنس متوسّط خوانند چون جسم نامى و جسم مطلق در اين مثال مذكور.
اين است بيان
آن جزء كه تمام مشترك است و اگر جزء حقيقت