فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَكُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَكُمْ وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللهِ عَلَى الْكاذِبِينَ) سيد عالم ايشان را طلبيدند وآيات بر ايشان خواندند مگر آنها اقرار نكرده بر اعتقاد خويش مصر بودند ، حضرت فرمود چون باور نمى كنيد بيائيد تا با يكديگر مباهله كنيم يعنى دعا كنيم در شأن يكديگر وگوئيم لعنت خدا بر دروغ گويان باد. گفتند ما را مهلت ده در اين باب تا برويم وفردا بيائيم ، ودر خلوت با عاقب گفتند : رأى تو در اين باب چيست؟ عاقب گفت كه بخدا سوگند كه شما ميدانيد كه محمد پيغمبر مرسل است ودر باب عيسى دليل ظاهر آورده مباهله با وى نكنيد ورنه هلاك خواهيد شد چون خواهيد كه بر دين خود ثابت باشيد با وى مصالحت كنيد وجزيه قبول نمائيد چنانچه روز ديگر صباح به در رسول «ص» آمده وحضرت «ص» خود از حجره بيرون آمده حسين بن على در زير بغل ودست حسن را گرفته وفاطمه زهرا رضياللهعنها در عقب آن حضرت وعلى مرتضى در عقب فاطمة وبا ايشان فرمود چون من دعا كنم شما آمين گوئيد.
سبحان الله اين چه وضع وچه حالت است وچه شاهد وچه مشهود. گروه نصاراى نجران چون اين پنج تن پاك را ديدند وحديث دعا وآمين شنيدند بترسيدند. ابو الحارث كه در ايشان دانشمند بود گفت : اى قوم بدرستيكه من روى چندى بينم اگر بخواهند از خدا كه زائل گرداند كوه را از جاى خود زائل ميگرداند بخواهش ايشان زنهار مباهله نكنيد كه هلاك شويد هيچ كس روى زمين نماند. پس گفتند : ما تو را مباهله نمى كنيم.
فرمود : پس مسلمان شويد. گفتند اين كار از ما نمى آيد واني مسئول وانكم مسئولون فما أنتم قائلون فرمود : پس محاربه را آماده شويد. گفتند : ما را طاقت محاربه با تو نيست وليكن مصالحت ميكنيم با تو بر آنكه هر سال دو هزار حله