است ، وحضرت أمير المؤمنين على (ع) در بعضى اشعار كه سابقا مذكور شده ايشان را ستون ايوان خلافت خود خوانده ودر بعضى ايشان را شمشير خود گفته واين قطعه بى نظير در ستايش ايشان گفته :
« الأزد سيفى على الأعداء كلّهم |
|
وسيف أحمد من دانت له العرب » |
آنگاه تمام قطعه را كه بيست ويك بيت است نقل كرده وترجمه ابيات را نيز طبق ترجمه منثور ومنظوم ميبدى كه در شرح ديوان ياد كرده تا آخر با تغيير مختصرى نقل نموده است.
ميبدى بعد از شرح أبيات گفته ( ص ٢٢٢ نسخه مطبوعه در ايران به سال ١٢٨٥ ) :
« حكاية ـ شجاعت أزد ومحبّت ايشان با أهل بيت ـ عليهمالسلام ـ به مرتبه اى بود كه چون سر امام حسين (ع) را نزد عبيد الله زياد آوردند مردم را جمع كرد وبمنبر مسجد كوفه رفت وگفت : الحمد لله الّذي أظهر الحقّ ونصر أمير المؤمنين يزيد وحزبه ، وقتل الكذّاب بن الكذّاب ، پس عبد الله بن عفيف أزدى برخاست وگفت : اى دشمن خدا تو دروغ گوئى وپدر تو وآنكه تو از قبل اويى ، اى پسر مرجانه فرزند پيغمبر را مى كشى وبر منبر بجاى صدّيقان مى نشينى [ وچنين سخنان بر زبان مى رانى ]؟! عبيد الله بفرمود كه او را بگرفتند ومردم أزد هجوم نموده او را از مردم عبيد الله ـ عليه ما عليه ـ بستدند ».
٣ ـ كتاب « المسترشد » كه از نفايس تأليفات شيخ بزرگوار أبو جعفر محمّد بن جرير بن رستم طبرى شيعى ـ طاب ثراه ـ است از كتاب فضل بن شاذان برداشته شده واين مطلب با توجّه بمطالب اين دو كتاب ودقّت در مقايسه آنها با يكديگر استفاده مى شود وآيا وجه آن چيست؟ وچرا طبرى مذكور (ره) در كتاب خود باين موضوع تصريح ويا اشاره نكرده است امر بسيار شگفت انگيز وحيرت آور است.
٤ ـ مصنّف (ره) تصريح كرده به اينكه رواياتى را كه در سراسر كتاب إيضاح