مُضاعف «الاِحْبٰاب : دوست داشتن» أَحَبَّ يُحِبُّ إِحْبٰاباً المُحِبُّ المُحَبُّ أَحِبَّ أَحِبِّ أَحْبِبْ لٰا تُحِبَّ لٰا تُحِبِّ لٰا تُحْبِبْ.
مهمُوز الفاء «الأِيمٰان : بگرويدن» اٰمَنَ يُؤْمِنُ ايمٰاناً.
اصل ايمٰاناً اِءْمٰاناً بود ، دو همزه جمع شدند در يك كلمه ، دوّم ساكن اوّل مكسور بود قلب بياء كردند ايمٰاناً شد. و در ءَامَنَ قلب به الف كردند و در اُومِنَ قلب به واو كردند ـ چنانچه در ما تقدّم گذشت ـ و در يُؤْمِنُ و مُؤْمِنٌ قلب همزه بواو جايز است امر حاضر اٰمِنْ اٰمِنٰا اٰمِنُوا ، نون ثقيله اٰمِنَنَّ اٰمِنٰانِّ اٰمِنُنَّ تا آخر ، نون خفيفه اٰمِنَنْ اٰمِنُنْ اٰمِنِنْ ، اسم فاعل مُؤْمِنٌ ، اسم مفعول مُؤْمَنٌ.
باب تفعيل : اين باب براى تكثير بود چون فُتِحَ الْبٰابُ و فُتِّحَتِ الأَبْوٰابُ و مٰاتَ الْأِبِلُ و مَوَّتَتِ الأبالُ. و از براى مبالغه نيز آيد چون صَرَحَ هويدا شد صَرَّحَ نيك هويدٰا شد. و از براى تعديه آيد چون فَرِحَ زَيْدٌ و فَرَّحْتُهُ. و از براى نسبت آيد چون فَسَّقْتُهُ و كَفَّرْتُهُ يعنى او را نسبت دادم به فسق و نسبت دادم به كفر.
و مصدر اين باب بر وزن تفعيل آيد و بر وزن فِعّال نيز آيد چون كَذّبُوا بٰايٰاتِنٰا كِذّٰاباً و بر وزن تَفْعِلَة و فَعٰال هم مى آيد چون تَبْصِرَةً و سَلاماً و كَلٰاماً و وَدٰاعاً. و صحيح و مثال و اجوف و مضاعف اين باب بر يك قياس است.
ناقص يٰايى از باب تفعيل : ثَنّىٰ يُثَنِّى تَثْنِيَة اَلْمُثَنّى المُثَنّىٰ ثَنِّ لٰا تُثَنِّ.