ماضى مجهول : اَُجْتيبَ اصل اُجْتُوِبَ بود كسره واو را به ماقبل دادند بعد از حذف حركت ماقبل ، واو قلب بياء شد.
و در اجوف يايى گويى «الاِخْتِيٰار : برگزيدن» ماضى معلوم اِخْتٰارَ الخ.
مستقبل معلوم يَخْتٰارُ و در ماضى مجهول گويى اُخْتيرَ اصلش اُخْتُيِرَ بود كسره ياء را به ماقبل دادند بعد از سلب حركت ماقبل اُخْتيرَ شد ، امر حاضر اِخْتَرْ اِخْتٰارا اِخْتٰارُوا تا آخر ، نهى لٰا يَخْتَرْ ، اسم فاعل و مفعول مُخْتٰارٌ بر قياس مُجْتٰابٌ.
ناقص يايى «الاِجْتبٰاء : برگزيدن» اِجْتَبىٰ يَجْتبَى اِجْتِباءً المُجْتَبى المُجْتَبىٰ اِجْتَبْ لا يَجْتَبْ.
مضاعف «الاِمتِدٰاد : كشيدن» اِمْتَدَّ يَمْتَدُّ اسم فاعل و مفعول مُمْتَدٌّ لكن اصل فاعل مُمْتَدِدٌ و اصل مفعول مُمْتَدَدٌ است. امر حاضر اِمْتَدَّ اِمْتَدِّ اِمْتَدِدْ. نهى لا يَمْتَدَّ لا يَمْتَدِّ لا يَمْتَدِدْ لفظ ماضى و امر در اين باب به يك طريقند لكن به حسب تقدير مختلف ـ چنانكه گذشت.
باب انفِعٰال : اين باب متعدّى نباشد ، از براى مطاوعه فَعَلَ باشد چون
«كَسَرْتُ الكوزَ فَانْكَسَرَ و شايد كه مطاوعه اَفْعَلَ باشد چون اَزْعَجْتُهُ فَانْزَعَجَ و بنا نمى شود اين باب مگر از چيزى كه در آن علاج و تاثيرى باشد يعنى گفته نمى شود مثلاً اِنْكَرَمَ و اِنْعَدَمَ و غير اينها زيراكه صرفيون چون مختصّ ساختند اين باب را به مطاوعه پس التزام نمودند كه بنا نهاده شود اين باب از چيزهايى كه اثرش ظاهر باشد از جهت