«اَلْمَصْدَرُ ما يَصْدُرُ عَنْهُ الْفِعْلُ أو شِبْهُهُ» يعنى : مصدر چيزى است كه صادر گرديده شود از او فعل چون : ضَرَبَ وَيَضْرِبُ و نَحْوهُمَا ، يا شبه فعل چون : ضارِبٌ ومَضْرُوبٌ و نحوهما.
اصل ، در لغت بيخ چيزى را گويند ؛ و در اصطلاح «اَلْأصْلُ ما يُبْنَى عَليْهِ شَيءٌ غَيْرُهُ» يعنى : اصل چيزى است كه بنا نهاده مى شود بر او چيزى غير آن ، چون پايه ديوار كه بنا مى شود بر او ديوار.
كَلٰام در لغت ، سخن گفتن را گويند. و در اصْطِلٰاح «الْكَلامُ مَا أفادَ الْمُسْتَمِعَ فائِدَةً تَامَّةً يَصِحُّ السُكُوتُ عَلَيْها» يعنى : كلام چيزى است كه فايده بدهد شنونده را فائده تامّى كه صحيح باشد سكوت بر او چون : زَيْدٌ قَائِمٌ ، يعنى زيد ايستاده است.
ماضى در لغت ، گذشته را گويند. و در اصطلاح «اَلْماضِى مَا مَضَىٰ وَقْتُهُ وَلَزِمَ أجَلُهُ» يعنى : ماضى چيزى است كه گذشته باشد وقت او و بسر آمده باشد اَجَل او مثل : ضَرَبَ ، يعنى بزد يك مرد.
مُسْتَقْبِل در لغت ، آينده را گويند. و در اصطلاح «الْمُسْتَقْبِلُ ما يُنْتَظَرُ وُقُوعُهُ وَلَمْ يَقَعْ» يعنى : مستقبل در اصطلاح چيزى است كه انتظار كشيده شود واقع شدن آن و هنوز واقع نشده باشد مثل : يضرب ، يعنى مى زند يك مرد.
اِسْمِ فاعِل در لغت ، كننده را گويند ، و در اصطلاح الْفَاعِلُ مَا صَدَرَ عَنْهُ الْفِعْلُ» يعنى : فاعل چيزى است كه صادر شود از او فعل