الْمُسْتَقْبِلِ» يعنى نفى خبر دادن بواقع نشدن فعل است در زمان مستقبل بلفظ مستقبل ، چون : لَا يَضْرِبُ يعنى نمى زند او.
إسْتِفْهام در لغت ، طلب فهم كردن را گويند. و در إِصْطِلاح «اَلْاسْتِفْهَامُ هُوَ طَلَبُ الْمُتَكَلِّمِ مِنْ الْمُخَاطَبِ فَهْمَ الْفِعْلِ» يعنى : استفهام ، طلب كردن متكلم است از مخاطب ، فهميدنِ فعل را چون : هَلْ يَضْرِبُ ، يعنى آيا مى زند او ؟
[ ماضى ]
و از ماضى چهارده وجه باز مىگردد : شش مغايب را بود ، و شش مخاطب را ، و دو حكايت نفس متكلّم را.
آن شش كه مغايب را بود : سه مذكّر را بود و سه مؤنّث را.
آن سه كه مذكّر را بود : ضَرَبَ ، ضَرَبٰا ، ضَرَبُوا.
ضَرَبَ : يعنى زد او يك مرد غايب در زمان گذشته. صيغه مفرد مذكّر غايب است از فعل ماضى صحيح و ثُلاثى و مُجَرَّد و معلوم.
ضَرَبَ در اصل الضَّرْب بود ( مصدر بود ) خواستيم كه فعل بنا كنيم ، الف و لام مصدرى را از اولش انداختيم و راء و باء را فتحه داديم ضَرَبَ شد بر وزن فَعَلَ. ضاد ، فاء الفعل ، راء ، عين الفعل ، باء ، لام الفعل. ضمير هو در او مستتر است به استتار جايزى ، محلّاً مرفوع است تا فاعلش بوده باشد.