نزد متقدّمين ، مباحث اسماء وصفات خداوند تشكيل مى داده است. كتابهاى «الأسماء والصفّات» فخر رازى و«الاعتقاد والهداية» ابو بكر بيهقى و... گواه اين امر است (٦).
٢ ـ الفقه الأكبر ، از اينرو كه علم كلام در احكام اصلى اعتقادى بحث مى كند وعلم فقه در احكام فرعى عملى. گفته مى شود كه زمان اين نام به قرن دوم هجرى وزمان حيات ابو حنيفة برمى گردد (٧).
٣ ـ علم الكلام ، از اين جهت كه مباحث آن در گذشته با عبارت «الكلام في كذا» عنوان مى شده است (٨).
يا دين جهت كه مباحث آن توانايى در مناظره وگفتگو را موجب مى شود (٩).
يا از اين باب كه مباحث آن در اعتقادات قلبى اثر مى گذارد وبر دل مى نشيند (١٠).
وشايد هم مهمترين دليل اين نام گذارى اين باشد كه يكى از مسايل عمده اين علم كه ماجراهايى در تاريخ آفريده ورنگ سياسى به خود گرفته است بحث كلام الله است (١١).
اساس مسائل كلام
علم كلام در حقيقت دو قسم جداگانه دارد كه مقاصد هر يك با ديگرى مغاير است :
قسم اول موضوعاتى است كه از مشاجرات فرق اسلامى پيدا شده (١٢) ، مانند :
١ ـ الفاظ قرآن ، واينكه مثلا «رؤيت» و«عرش» و«يد» و«وجه» ى كه به خدا نسبت داده شده به معنى حقيقى است يا مجازى؟
فرقه هاى «ظاهريه» ، «اثريه» ، «مجسّمه» ، «مشبّهه» ، «معتزله» واهل «توحيد» و«عدل» هر يك طرفدار يكى از اين دو نظريّه اند (١٣).
٢ ـ افعال انسان تحت اختيار خود اوست يا مخلوق خداوند است؟
فرقه هاى «جبريه» ، «قدريه» ، «مفوّضه» و«عدليه» بر اساس چنين اختلاف نظرى پديد آمده اند (١٤).
٣ ـ آيا عمل جزء ايمان است يا نه؟
فرقه هاى «مرجئه» ، «أشاعره» ، «معتزله» و«خوارج» در اين مورد اختلاف نظر عمده دارند (١٥).
٤ ـ قلمرو عقل در مسائل شرعى تا كجا است؟
فرقه هاى محدّثين واهل اثر واهل نظر واشاعره ومعتزله در اين مورد رو در روى يكديگر