به همين نام در تلخيص و اتمام و توضيح آن نگاشت (١) ، و شايد كتاب «تخطئة الانبياء» تأليف «امام غزالى» (متوفى ٥٠٥) نيز نقض همين كتاب سيد باشد (٢) .
سيد كتاب «انقاذ البشر من الجبر و القدر» را تأليف كرد و «علامه حلى» در موضوع همين كتاب كتابى بنام «استقصاء النظر فى القضاء و القدر» (٣) .
راجع به كتاب «غرر و درر» دو كتاب تأليف شده: يكى تعليقى است بنام «التعليقات على كتاب الغرر و الدرر» از دانشمند قرن ٦ «سيد ضياء الدين، فضل اللّه» (٤) و ديگرى شرحى است بنام «الفوائد الغوالى فى شرح شواهد الامالى» از دانشمند «شيخ محسن جواهرى» متوفى ١٣٥٥(٥).
ناگفته نماند كه شيخ «سعيد بن هبة اللّه بن الحسن» راوندى متوفى به سال ٥٧٣ و مدفون در قم كتابى در موارد اختلاف بين «سيد» و «شيخ مفيد» به نام «الاختلافات بين الشيخ المفيد و السيد المرتضى» تأليف كرده و در آن كتاب در ٩٥ مورد اختلافات بين آن دو را برشمرده است (٦) .
خلاصه: آراء سيد در فقه و اصول و تفسير و كلام و ادب همواره زنده و در مؤلفات دانشمندان پس از او مذكور است و در محافل علمى مورد بحث و تحقيق قرار ميگيرد.
منزلت اجتماعى سيد: آنچه در عصر سيد موجب افتخار و منشأ شرف و احترام بود در وجود او مجتمع بود.
وى داراى نسب علوى بود و غالبا پدران و اجدادش مردان فضيلت و از برجستگان عصر خويش محسوب ميشدند. مادرش نيز علوى بود و در سلسله پدران و اجداد او مردانى بزرگ چون «ابو محمد اطروش، حسن بن على» ملقب به «ناصر الحق» و «الناصر الكبير» صاحب ديلم و طبرستان قرار داشت. از طريق مادر با خاندان «آل بويه» نيز نسبت عرضى داشت، در كتاب ناصريات سيد مرتضى خود گويد: حسن «الناصر الصغير» - كه جد مادرى وى است - پسر خاله «بختيار عز الدوله» بود (٧) .
پدر و اجداد مادرى و پدرى «سيد» نقيبان، و اميران حج، و واليان مظالم، و سفيران پادشاهان بودند.
او خود زعيم مذهبى و علمى بود، رئيس و فقيه اماميه، دانشمند يگانه و اديب فرزانه عصر خويش بود.
در حال حيات پدر با اينكه هنوز بيش از ٢٥ بهار از زندگيش نميگذشت به جانشينى از پدر براى نقابت طالبيان، نظر در مظالم، امارت حج برگزيده شد، ابن جوزى در منتظم در حوادث ٣٨٠ گويد: از
__________________
(١) ادب المرتضى ص ١٢٤ نقل از فهرست مخطوطات مكتبة الرضا ص ٤٦٩.
(٢) ادب المرتضى ص ١٢٤ نقل از رياض العلماء ترجمه مرتضى.
(٣) روضات الجنات چاپ دوم ص ١٧٣.
(٤) ادب المرتضى ص ١٢٥ نقل از رياض العلماء ص ١٤٦.
(٥) ادب المرتضى ص ١٢٥ و ١٥٩.
(٦) الذريعة حرف الهمزة ص ٣٦١.
(٧) ناصريات ص ١ ط ايران به سال ١٢٧٥.