را قلب بياء كرديم و ياء را در ياء ادغام نموديم مُسْلِمُىَّ شد و ضمه را به جهت مناسبت ياء بدل به كسره كرديم مُسْلِمِىَّ شد.
مُوَكِّلِىَّ : جمع مذكّر سالم ، مضاف به سوى ياء متكلم ، در اصل مُوَكِّلُونَ بود اضافه شد به سوى ياء متكلم نون اعرابى افتاد مُوَكِّلُوىَ شد واو را بدل كردند به ياء و ياء را در ياء ادغام نمودند مُوَكِّلُىَّ شد ، لام را به جهت مناسبت ياء كسره دادند مُوَكِّلِىَّ شد.
غيران : جمع غار است به معنى كَهْف ، مثل جيران جمع جار است به معنى همسايه.
اُدُّوجِنَ : فعل ماضى مجهول جمع مؤنث از باب تَفاعُل ، در اصل تَداجَنَ بود ، چون در اول باب تَفاعُل دال واقع شده بود قاعدة است كه تاء را به دال قلب كنند ، ما همچنين كرديم دَداجَنَ شد ، اجتماع حرفين متحركين متجانسين شد ، خواستيم ادغام كنيم دالِ اول را ساكن و در ثانى ادغام كرديم ، ابتدا به سكون شد ، چون ابتداء به سكون محال است ، احتياج شد به همزه وصل ، همزه وصل مكسور در اولش درآورديم اِدّاجَنَ شد. معلوم بود خواستيم مجهولش بنا كنيم اول متحرك منه كه دال دوم باشد ضمه داديم و ماقبل آخرش را كسره ، و بعد تلفظ ممكن نشد الف را قلب به واو كرديم و همزه هم به متابعت اول متحرك منه مضموم شد اُدُّوجِنَ شد.
يَكُونَ :
فعل مضارع است
، موضوع از براى جمع مذكر مثل يَقُونَ ، مفردش