وَكى ، يَكى ، يَكى در اصل يوكى بود ، واو واقع شده بود ميانه ياء مفتوحه و كسره لازمه ثقيل بود ، انداختند يَكى شد.
اُشْتُرْتُنَّ : در اصل اُشْتُيِرْتُنَّ بود مثل اُكْتُسِبْتُنَّ ، كسره بر ياء ثقيل بود ، انداختند التقاى ساكنين شد ميانه ياء و راء ، ياء را به جهت التقاء ساكنين انداختند ، اُشْتُرْتُنَّ شد.
ضارَبَّ : در اصل اِضْوَرَبَّ بود مثل اِقْشَعَرَّ ، واو حرف علّه متحرك ماقبل حرف صحيح و ساكن ، حركت واو را به ماقبل دادند ، واو در موضع حركت بود و ماقبل مفتوح ، قلب كرديم به الف اِضارَبَّ شد به جهت حركت يافتن ضاد از همزه مستغنى شديم ضارَبَّ شد.
اِضْرِبَ : فعل امر است ، در اصل ، اِضْرِبَنْ بود مؤكد به نون تأكيد خفيفه ، چون فتحه دلالت مى كند بر محذوف كه نون است انداختيم ، اِضْرِبَ شد.
تَحَدِّى : در اصل تَحْتَدِىُ بود مثل تَكْتَسِبُ ، از باب افتعال است چون قاعدة است وقتى كه عين الفعل باب افتعال يكى از يازده حرف باشد ، جايز است تاء را به آن حرف بدل كردن ، و چون در اينجا عين الفعل دال بود تاء را به دال بدل كرديم تَحْدَدِىُ شد ، اجتماع حرفين متجانسين شد حركت دال اول را به ماقبل داديم و در ثانى ادغام كرديم تَحَدِّىُ شد ، ضمه بر ياء ثقيل بود انداختيم تَحَدِّى شد.
* * *