فلسفه يونان چه انديشيدند كه فلسفه چنان مورد پذيرش قرار گرفت كه حتّى تا اين زمان فقيهان ومفسّران قرآن به فلسفه مى پردازند وشفا واشارات ابن سينا را تدريس مى كنند وبه مطالب آن استشهاد مى جويند كه از نمونه آن مى توان از علّامه طباطبايى وسيد ابو الحسن رفيعى قزوينى وشيخ محمّد تقى آملى وامام خمينى ـ رحمة الله عليهم اجمعين ـ نام برد. اينان وارث علم گذشتگان خود بودند همان گذشتگانى كه ابتكار تطهير فلسفه وتحبيب فلاسفه را عهده دار گرديدند كه از ميان آنان مى توان از ميرداماد وملا صدرا وفيض كاشانى وعبد الرّزاق لاهيجى وحاج ملّا هادى سبزوارى نام برد ؛ يعنى متفكّران ايرانى كه با مكتب تشيع وسنّت ائمه اطهار (ع) سر وكار داشتند. اين فيلسوفان كلمه «فلسفه» را به كلمه «حكمت» تبديل كردند كه هم نفرت يونانى بودن آن كنار زده گردد وهم تعبير قرآنى كه مورد احترام هر مسلمانى است براى آن علم بكار برده شود ؛ زيرا هر مسلمانى با آيه شريفه قرآن : (وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً) آشنايى دارد وبه آن ارج واحترام مى گذارد وكلمه حكمت را مبارك وفرخنده مى داند وبا آن «خير كثير» را از خداوند مى خواهد ، چنان كه حاج ملا هادى منظومه حكمت خود را با همين آيه شريفه پيوند مى دهد وفلسفه خود را «حكمت ساميه» مى خواند ومى گويد :
نظمتها فى الحكمة الّتي سمت |
|
فى الذّكر بالخير الكثير سمّيت |
حال كه از انديشه وتفكّر وبكار بردن خرد وعقل تعبير به «حكمت» شده ديگر «فلسفه» با تجلّى در كلمه حكمت در برابر «دين» قرار نمى گيرد ؛ زيرا اين همان حكمتى است كه خداوند به لقمان عطا فرموده كه (وَلَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ) ديگر كسى همچون ناصر خسرو نمى تواند آن را در برابر دين قرار دهد ودين را «شكر» وفلسفه را «افيون» بخواند وبگويد :
آن «فلسفه» ست واين «سخن دينى» |
|
دين شكّرست وفلسفه هپيونست |
اينان براى حفظ انديشه وتفكّر وبكار بردن خرد وعقل ومحفوظ داشتن آن از تكفير