وفرمود أي ابان اينمرد تو را ميخواهد؟ گفتم آرى فرمود كيست گفتم مرديست از ياران ما ، فرمود ايا أو بر همان دينى استكه تو دارى گفتم آرى فرمود طواف را قطع وبا وى برو گفتم اگر چه طواف واجب باشد فرمود آرى ابان گفت با آنمرد رفتم ودوباره نزد امام آمدم وازوى پرسيدم وگفتم از حقى كه مؤمن بر مؤمن دارد مرا آگاه كن فرمود أي ابان از اين در گذر ونخواه وبرزبان مياور گفتم فدايت شوم ومكرر پرسيدم فرمود أي ابان بايد نيمى از دارائى خويش را بدو دهى آنگاه امام حالى كه مرا دست داد دريافت وفرمود مگر نميدانى كه خداوند از خود گذشتگان راياد كرد گفتم آرى فرمود تو اگر مال خويشتن با أو قسمت كنى تازه از خود نگذشتى واو را بر خود ترجيح ننهادى ، گاهى أو را بر خود برترى ميدهى واز خود ميگذرى كه از نيمهء ديگر هم بوى بخشى.
٣ ـ ابن اعين گفت كه برخى از ياران ما نامهء نوشتند واز ابى عبد الله (ع) چيزهائى پرسيدند وبمن دستور دادند كه از وى در باره حقى كه مسلمان بر برادر دارد بپرسم ، من از أو پرسيدم پاسخى نداد ـ چون آمدم كه ويرا وداع كنم گفتم از شما پرسش كردم وپاسخى نشنيدم فرمود مى ترسم كافر شويد همانا سخت ترين چيزيكه خداوند بر آفريدگان خود واجب كرده سه خصلت است : نخست اينكه از خود در باره ديگران انصاف دهد بحديكه در حق برادر خود چيزيرا نپسندد مگر آنچه براى خود مى پسندد ديگر آنكه با برادر در مال برابرى كند. سوم آنكه در هر حال خدا را بياد آرد واين بگفتن سبحان الله والحمد لله ولا اله الا الله نيست بلكه ياد خدا أو را از ارتكاب حرام باز دارد.
٤ ـ از ابى عبد الله پرسيدند حق مسلمان بر مسلمان چيست؟ فرمود هفت حق است كه همه بر وى واجب واگر چيزى از آنها را ضايع سازد از دوستى وطاعت خداوند بيرون رفته وحق خدا را نگذارده باشد. بامام گفتم فدايت گردم آنها چيستند فرمود أي معلى من با تو مهربانم مى ترسم آنها را ضايع كنى ونگاه ندارى وبدانى وبكار نبندى بدو گفتم توانائى جز بخدا نيست فرمود وآنچه را كه براى خود نمى پسندى بر أو هم نپسندى.