است كه كلمه عليا وحكمت كبرى وعروه وثقى وصبغه حسنى خوانده شود؛زيرا آنان حجّتهاى خدايند در دنيا وآخرت به علم كتاب وفصل خطاب :
اولئك آبائى فجئنى بمثلهم |
|
إذا جمعتنا ـ يا جرير ـ المجامع |
با اين كيفيت براى ميرداماد بسيار آسان است كه ارسطو وافلاطونى را كه «اسطوره» و «نقش فرسوده» معرّفى گرديده ومردم از نزديك شدن به آثار آنان منع شده بودند كه :
قفل اسطوره ارسطو را |
|
بر در احسن الملل منهيد |
نقش فرسوده فلاطون را |
|
بر طراز بهين حلل منهيد |
اوّلى را «مفيد الصّناعة» و «معلّم المشّائين» ودومى را «افلاطون الشّريف» و «افلاطون الالهى المتألّه» بخواند وآسانتر آنكه ابو نصر فارابى وابن سينا را كه پيش از اين نحسى روزگار وآثارشان دردزا وبيمارىآور به شمار مىآمد اولى را «الشّريك المعلّم» ودومى را «الشّريك الرّئاسي» بنامد وبا اين گونه مقدّمات تعبير «شيخين» (ابن سينا وفارابى) را براى آن دو فيلسوف فراهم سازد چنانكه فقها آن تعبير را براى شيخ كلينى وشيخ طوسى بكار مىبردند.
با اين تمهيدات همان كتاب شفا كه شقا خوانده مىشد مورد تكريم وتبجيل علما ودانشمندان قرار گرفت ودانشمندانى همچون سيّد احمد علوى شاگرد وداماد ميرداماد ، مفتاح الشّفاء وغياث الدّين منصور دشتكى ، مغلقات الشّفاء وعلامه حلّى فقيه ومحدّث كشف الخفاء فى شرح الشّفاء را به رشته تحرير در آوردند واز همه مهمتر آنكه صدر المتألّهين يعنى ملاّ صدراى شيرازى تعليقه بر إلهيّات شفا نوشت ، تا راه فهم ودرك انديشههاى ابن سينا را هموار سازد. با اين عوامل سنّت سينوى يا فلسفه ابن سينا كه در جهان تسنّن متروك ومنسوخ گرديده بود در جهان تشيّع وايران ، راه تحوّل وتكامل خود را پيمود وجانى دوباره يافت واز اين جهت است كه ملاّ مهدى نراقى كه در فقه معتمد الشّيعة را مىنويسد؛ودر اخلاق جامع السّعادات را به رشته تحرير در مىآورد؛در