نيز در اردوى معلّى به درس اشتغال نمود ، نقوش دقايق طبع نقّاد وذهن وقّاد خود را بر صحايف علما وفضلا ظاهر گردانيد.
ودر شهور سنه ثمان وثمانين وتسع مائة از دارالسّلطنه قزوين به قصد زيارت مشهد مقدّسه رضويّه به دار المؤمنين كاشان خراميد ، وروزى چند در اين جانب ساكن گرديد ، ودر آن اوقات فقير حقير به ملازمت آن قبله ارباب دانش وبينش رسيده ، آن مقدار صفات حميده ونعوت پسنديده ، چه علمى وچه عملى ، از او مشاهده نشد كه زبان قلم از شرح شمّهاى از آن قاصر است.
وأيضا ، در آن زمان ميان اين كمينه وآن والى كشور فضل واحسان چنان موافقتى وآشنايى پديد گشت كه رياض أنس وحدائق مودّتى كه پژمرده گرديده بود ، در دو سه نوبت صحبت صفت خضرت ونضارت پيدا كرد ، وبه مجالست ومجاورت آن قطب فلك معانى دل وجان را چنان الفتى ومؤانستى حاصل گرديد كه اين بنده شرح نبذهاى از آن به وسيلت تلفيق الفاظ وتركيب كلمات از جمله محالات مىداند ، لا جرم دعاى آن ذات را بر توضيح آن صفات راجح دانسته ، به اين نظم اكتفا مىنمايد. شعر :
غبار غم به تو ، اى سرو نو جهان ، مرساد |
|
بهار عمر ترا آفت خزان مرساد |
بنفشه خط سبزت مباد پژمرده |
|
به لالهزار رخت رنگ زعفران مرساد |
امّا با وجود كمال در هر وادى از فنون فضائل ميلش به شاعرى بيشتر بود ، واكثر اوقات اشعار آبدار بر لوح اعتبار نقش مىنمود ، وبه طريق مشايخ كبار به گفتن رباعيّات توجّه وميل مىفرمود ، ودر آن چند روز كه در كاشان تشريف داشتند ، از بحر طبع گوهر خيز ، جوهرى چند به ساحل ظهور رسانيد كه دست تصوّر هيچ غوّاصى به گرد آن نمىتواند رسيد. واين رباعى از آن جمله است ، رباعيّه :
اى عشق مگر مايه بود آمدهاى |
|
كز سر تا پا تمام سود آمدهاى |
نقصان تو از چشم بد كس مرساد |
|
كارايش دكّان وجود آمدهاى |
امّا در اين اوقات ، كه اين كمينه از جمع وتأليف اين خلاصه فى الجملة فارغ شده بود ، أعنى شهور سنة ثلاث وتسعين وتسع مائة ، سيادتپناه مشار إليه بار ديگر به