العروض والضرب كذا في عنوان الشرف. وجاء في عروض سيفي إذا جاء البسيط مجردا فيكون مسدّسا ، وأمّا إذا كان مثمّنا فيكون عروضه وضربه مخبونين (١).
ومنها السّطح ، قال المهندسون : العرض المنقسم في جهتين أي الطول والعرض هو السطح ويسمّى بالبسيط أيضا. ومنها الشيء الذي لا جزء له بالفعل سواء كان له جزء بالقوة
__________________
كرديم ٨٠٠ شد حرف ساختيم ض شد پس حروف مستحصله باين عمل ك ق س ث ر غ غ غ ض شد. وطائفه ديگر از جفريان در بسط تجميع وتضارب مجموع اعداد طالب را با مجموع اعداد مطلوب جمع كنند وبا يكديگر ضرب كنند واز ان تحصيل حروف كنند واين نوع اگرچه خالي از صواب نيست اما طريق اوّل اتم واكمل است. هشتم بسط تزاوج وتشابه است وآن را بسط تواخي نيز گويند وآن عبارتست از طالب بودن حروف متشابهة مر حروف متزاوجة را كه قرين باشد با يكديگر مثلا در حروف محمد نظر كرديم ميم از حروف مفردة بود يعني از متزاوجه ومتشابهه نبود او را بحال خود گذاشتيم وچون حا از متشابهه بود بجهت او ج خ گرفتيم وهمچنين ميم دوم را نيز گذاشتيم چون دال از متشابهه بود به جايش ذ گرفتيم پس مجموعه حروف مستحصله باين عمل ج خ ذ شد. نهم بسط تقوي وآن عبارتست از قوت ما بين حروف بحسب ضرب در نفسشان وآن بر سه نوع است زيرا كه خالي نيست از آنكه يا ضرب باطن حروفست در باطن ويا ضرب ظاهر در ظاهر ويا ضرب ظاهر در باطن ومراد بعدد باطن حرف عدديست كه بحساب ابجد مر آن حرف را باشد ومراد بعدد ظاهر حرف عدديست كه بحسب مرتبة از مراتب ابجدي مر آن حرف را باشد مثلا ميم از حروف ابجد هوز حطي كلمن سعفص قرشت ثخذ ضظغ در مرتبه سيزدهم واقع شده پس از ميم سيزده بگيرند وعلى هذا القياس از نون چهارده مثلا چون بسط باطن در باطن در لفظ محمد كنيم ميم او كه ٤٠ است در ٤٠ ضرب كرديم ١٦٠٠ شد حروفش خ غ شد وحا كه ٨ دارد در ٨ ضرب كرديم ٦٤ شد حروفش د س شد وهمچنين از ميم دوم نيز خ غ حاصل شد واز دال وي پس حاصل شد اين حروف خ غ د س خ ع وي وچون محمد را بسط تقوي ظاهر در ظاهر كنيم ميم او را كه سيزده دارد در سيزده ضرب كرديم حاصل شد ١٦٩ حروفش ط س ق وحاي او كه هشت دارد در هشت ضرب كرديم ٦٤ شد حروفش د س واز ميم دوم نيز ط س ق حاصل شد واز دال وي پس مجموع حروف مستحصله اين شد ط س ق د س ط س ق وي وچون محمد را بسط تقوي باطن در ظاهر كنيم از ميمش چهل گرفته در سيزده ضرب كرديم ٥٢٠ شد حروفش ك ث شد وهمچنين از ميم دوم واز حا د س حاصل شد واز دال وي پس جميع حروف مستحصله اين شد ك ث د س ك ث وي. دهم بسط تضاعف است كه عبارتست از دو چند ساختن اعداد باطني حروف وتحصيل نمودن حروف از ان مثلا عدد ميم محمد را كه ٤٠ است مضاعف كرديم ٨٠ شد حرفش ف وحا را كه ٨ است مضاعف كرديم ١٦ شد حروفش وي باز از ميم دوم ف حاصل شد واز دال ح گرفتيم ومجموع اين شد ف وي ف ح. يازدهم بسط تكسير است وآن عبارتست از تحصيل حروف از حروف ديگر بنوعي كه كسور تسعه را اعتبار كنند وبهر كسري حرف گيرند مثلا ميم محمد را كه ٤٠ دارد تنصيف كرديم ٢٠ شد باز ٢٠ را تنصيف كرديم ١٠ شد بازده را تنصيف كرديم ٥ شد وچون از هريك ازين حاصل تنصيف حرف ساختيم وجمع كرديم اين شد ك ي هـ باز حاي او كه ٨ دارد آن را تنصيف كرديم ٤ ونصف ٤ دو ونصف ٢ يك ميشود چون همه را حرف ساختيم اين شد د ب او از دال محمد اين برآمد ب ا ومجموع اين حروف ك ي هـ د ب ا ك ي هـ ب ا شد. دوازدهم بسط تمازج است واين نيكوترين انواع بسط است وتمازج تفاعل است بمعني آميختن مطلق. ودر اصلاح اهل جفر عبارتست از آميختن اسم طالب با اسم مطلوب عام از آنكه اسم مطلوب از اسماء إلهي باشد يا غير آن از اسماى مطالب دنيوي وأخروي. وملخص اين كلام آنست كه بسط تمازج عبارتست از مزاج كردن اسم طالب با اسم مطلوب هرچه باشد مثلا خواستيم كه محمد را بسط تمازج كنيم بنوعي كه مطلوب اسم
عليم باشد چنين ميشود ع م ل ح ي م م د وچون محمد را با جعفر مزاج كنيم چنين شود م ج ح ع م ف د ر. بدان كه در تمازج همه جا اسم طالب مقدم سازند بر اسم مطلوب الا وقتى كه مطلوب را بوسيله اسماى حسنى فرا گرفته باشند پس چون اسم خود را با اسمي از اسماى إلهي كه مشتمل بر مطلوب است مزاج نمايند ابتدا باسم إلهي كنند چنانچه در مزاج اسم محمد با عليم مذكور شد واگر دو اسم باشد وهر دو مشتمل بر مطلوب اقوى را مقدم دارند. فائدة. بسط تجميع وتضارب بجهت محبت واتحاد بين الاثنين بغايت معتبر است وبسط تواخي بجهت اتحاد اخوان ومحبوب بودن در دل خلق واخذ فوائد واحسان مجرب ومعتبر است وتخلف ندارد وبسط تقوي بجهت قوت حال وحصول آمال وبيرون آمدن از ضعف طالع وپيروز شدن بقوت طالع وازدياد جاه وحشمت واقبال واعزاز اعتماد تمام دارد وبسط تضاعف بجهت ازدياد علم وحكمت وشكوه وشوكت وغلبه كردن بر اعدا رسوخ تمام دارد وبسط تكسير بجهت استخراج احوال آينده بكار آيد.
(١) ودر عروض سيفي مى آرد بسيط اگر مجرد. آيد مسدس شود واگر مثمن باشد البته عروض وضرب او مخبون باشد.