بنا بر آنچه كه در طبع است ورأى صريح آن را ايجاب مىكند آوردم ودر آن جانب شريكان اين صناعت رعايت نشده واز مخالفت با آنان پرهيز نگرديده آنگونه كه در غير آن كتاب پرهيز شده است ، اين كتاب همانست كه من آن را فى الفلسفة المشرقيّة موسوم ساختهام. در مورد منطق هم مىگويد كه ما در زمان جوانى به روش انديشهاى از غير جهت يونانيان دست يافتيم كه يونانيان آن را منطق مىگويند وشايد نزد اهل مشرق نام ديگرى داشته است.
ابو نصر فارابى وابو على ابن سينا كه در فلسفه از آن دو تعبير به «شيخين» مىشود با آثار خود فضاى علمى حوزههاى انديشه را ديگرگون ساختند بهمنيار بن مرزبان تلميذ ابن سينا در كتاب تحصيل راه استاد خود را ادامه داد وابو العبّاس لوكرى شاگرد بهمنيار چون تعليمات شيخين را براى تدريس به طلاّب جوان دشوار ومنغلق يافت دست به تأليف كتاب بيان الحقّ بضمان الصّدق يازيد وبدان وسيله موجب نشر فلسفه شيخين در بلاد خراسان گرديد. اين جريان راست ودرست فلسفه در بلاد اسلامى سهم بيشتر آن نصيب ايرانيان بود. اگر بيرونى خالد بن يزيد بن معاويه را نخستين فيلسوف اسلامى دانسته ويا يعقوب بن إسحاق كندى فيلسوف عرب از پيشگامان فلسفه بشمار آمده در برابر متفكّران ايرانى كه به صورت فيلسوف ومتكلّم انديشههاى خود را ابراز داشتند چيزى بشمار نمىآيد كه ابن خلدون در مقدّمه خود از آن تعبير به «الاّ فى القليل النّادر» مىكند وصراحة مىگويد : و «أمّا الفرس (ايرانيان) فكان شأن هذه العلوم العقليّة عندهم عظيما ونطاقها متّسعا». واين تازه غير از جريانهاى فلسفى است كه مورد پذيرش قرار نگرفت وادامه نيافت همچون جريان فكر اتميسم فلسفى كه به وسيله ابو العبّاس ايرانشهرى نيشابورى پايهگذارى شد ومحمّد بن زكرياى رازى دنباله آن را گرفت واين همان است كه ناصر خسرو از پيروان مكتب آن تعبير به طباعيان ودهريان واصحاب هيولى كرده است.