از مميّزات اين دوره تساهل وتسامح در اظهار نظر علمى بود دانشمندان انديشههاى مخالف را تحمّل مىكردند ومجال ردّ ونقض وشكوك وايراد را بازمىگذاشتند. براى مثال مىتوان داستان ابو الحسين سوسنگردى را ياد كرد كه مىگويد : من پس از زيارت حضرت رضا (ع) به طوس ، نزد ابو القاسم كعبى به بلخ رفتم وكتاب الانصاف فى الامامة اين قبه رازى را به او نشان دادم. او كتابى به نام المسترشد فى الامامة در ردّ آن نوشت سپس من آن را به رى نزد ابن قبه آوردم او كتابى به نام المستثبت فى الامامة را نوشت والمسترشد را نقض كرد ومن آن را نزد ابو القاسم آوردم او ردّى بر آن به نام نقض المستثبت نوشت وچون به رى برگشتم ابن قبه از دنيا رفته بود. وبر همين پايه دانشمندان معتقد بودند كه مطالب علمى در پهنه عرضه بر مخالفان وميدان ردّ وايراد صفا وجلوه خود را پيدا مىكنند چنانكه ناصر خسرو گفته است :
با خصم گوى علم كه بىخصمى |
|
علمى نه پاك شد نه مصفّا شد |
زيرا كه سرخ روى برون آمد |
|
هر كو به سوى قاضى تنها شد |
اين دوران شكوفائى علم وفلسفه در جهان اسلام دير نپائيد چه آنكه امام محمّد غزّالى با تأليف كتاب تهافت الفلاسفة به تكفير فيلسوفان پرداخت ودر عقيده به قدم عالم آنان را كافر خواند واز جهتى ديگر گروهى ظهور كردند كه پرداختن به علم طبّ را تحريم كردند وآن را دخالت در كار إلهى دانستند وكار بدانجا كشيد كه علم حساب وهندسه هم كه هيچ ارتباطى نفيا واثباتا با دين نداشت مورد نفرت قرار گرفت ودانندگان آن منزوى گرديدند. جدال ميان اهل دين واهل فلسفه بالا گرفت وشكاف ميان اين دو روز به روز بيشتر شد به ويژه آنكه برخى از دانشمندان راه غزّالى را در ضديّت با فلسفه دنبال كردند چنانكه ابن غيلان معروف به فريد غيلانى يا افضل الدّين غيلانى كتاب حدوث العالم خود را تأليف كرد ودر آن ابن سينا را در اينكه دلايل كسانى را كه براى گذشته آغاز زمانى قائل بودند ابطال كرده بود ردّ كرد ودر آن از هيچ اهانتى به