شيخ الرّئيس از جمله : «عمى أو تعامى» ، «يروغ كروغان الثّعلب» فروگذارى نكرد.
مخالفان فلسفه براى محكوم كردن انديشههاى فلسفى به هر وسيلهاى متوسّل مىشدند گاه بر تعبيرات وتفسيرات فلاسفه خرده مىگرفتند ومىگفتند مثلا فلاسفه از تعبيرات قرآنى معانى را اراده مىكنند كه مقصود ومراد صاحب وحى نبوده است مثلا «توحيد» و «واحد» را تفسير مىكنند به «آنچه كه صفتى براى آن نيست وچيزى از آن دانسته نمىشود» در حالى كه توحيدى را كه رسول (ص) آورده در بر دارنده اين نفى نيست بلكه الهيّت را فقط براى خداى يگانه اثبات مىكند. وگاه الفاظ نا مأنوس علوم اوائل را كه وارد زبان عربى شده بود بهانه مىكردند همچون سولوجوسموس (قياس منطقى) وانالوجوسموس (قياس فقهى) تا بدانجا كه از هر كلمهاى كه با سين ختم مىشد اظهار نفرت مىكردند وبه قول ابو ريحان بيرونى آنان حتّى نمىدانستند كه سين نشانه فاعلى است وجزو نام به شمار نمىآيد ودر اين مقوله كار بدانجا كشيده شد كه براى كلمه «فلسفه» كه مشتق از كلمه يونانى «فيلاسوفيا» بود يعنى دوستدار حكمت وجه اشتقاق توهينآميزى را كه تركيبى از فلّ (كندى) وسفه (نادانى) است وضع كردند چنانكه لامعى گرگانى صريحا مىگويد :
دستت همه با مرهفه پايت همه با موقفه |
|
وهمت همه با فلسفه آن كو «سفه» را هست «فل» |
ويا شاعرى ديگر به نقل از ثعالبى مىگويد :
ودع عنك قوما يعيدونها |
|
ففلسفة المرء «فلّ السّفه» |
نكوهش ومذمّت فلسفه وفلسفيان به ادبيّات وشعر فارسى هم سرايت كرد كه دو بيت زير از خاقانى وشبسترى شاهدى بر اين امر است :
فلسفى مرد دين مپنداريد |
|
حيز را جفت سام يل منهيد |
دو چشم فلسفى چون بود احول |
|
ز واحد ديدن حق شد معطّل |