از شاعر آل بحر العلوم است (١) :
فما لكوالح الأيام عادت |
|
تعيد مأتمي في يوم عيد |
مخفى نماند اين كه اين شاعر ، بيت بسيار خوبى دارد كه با مضمون «نصيف شرف لا يساوى» ـ بنابر آنچه «نصيف» را به معناى معجر وعصابه بگيريم تا كنايه از زينت شرف باشد ، چنان كه مجلسى گفته ـ مطابقت دارد ، وآن اين است :
وهم القوم الأولى قدماً تحلوا |
|
بحلية واضح الشرف التليد |
مناسب مقام است اين سه بيت :
چو يارم دور گشت از پيش ديده |
|
ز دل آرام وسلوت شد بريده |
رميده گشت مرغ لهو وشادى |
|
دمى در صحن دل نا آرميده |
كند طاووس عيشم باز جلوه
اگر باز آيد آن مرغ پريده (٢)
[اشعارى درباره عيد]
عيد مسعود عاشقان روزى است |
|
كان لب لعل درفشان باشد (٣) |
مقتداى انام وهادى خلق |
|
مشعل راه رهروان باشد |
نكنم أرزوى خلد برين |
|
گر مرا كويش آشيان باشد |
يك دم از دل كنم نثار رهش |
|
اگرم صد هزار جان باشد |
ناصرش را خدا كند منصور
تا زمين باشد وزمان باشد (٤)
عن على بن حماد :
__________________
١. از ص ٩٥ ديوان مطبوع صاحب عنوان مأخوذاً من قصيدة مفصلة نقل شد. (منه).
٢. از ص ٤٤٠ فرج بعد از شدت. (منه).
٣. اشعار از حاج شيخ محمد نهاوندى است وانتخاباً نقل شد. (منه).
٤. ذكر حسنش چو در ميان باشد |
|
بزم ما رشك گلستان باشد |
بر رخ از زلف سابيان چه كند |
|
مه چه محتاج سابيان باشد |
عيد مسعود .. الخ.