رحمت است ، ولسان صدق آن امير المؤمنين است (١).
وسوگند به عمر من ، به درستى كه معاندين غفلت كردهاند از اين ودرجش كردهاند وشايد ايشان را وصف مىگيرند نه عَلَم ، ومخفى نيست ركاكت آن وضعفش ؛ زيرا كه مناسب براى لسان وصف كردن آن است به اجلى (آشكار) بودن نه على (بلند) ، يا اين كه مادّه جعل متعدى به دو مفعول است ، پس بهتر مفعول دوّم قرار دادن آن است نه وصف يا حال از لسان ، پس اين در ضعف وقباحت وبىراهى وركاكت مثل آن است كه گفته او را بعضى از متعصّبين از قاضيان مخالفين در حديث معروف ميان فريقين (سنى وشيعى) : أنا مدينة العلم ، وعليٌّ بابها. (٢) وهمچنين در فرموده شده آن حضرت (ختمى مآب) : من كنت ممولاه فهذا عليٌّ مولاه (٣) به درستى كه ذكر شده ومذكور در اين موردها علىّ وصفى است نه عَلَمى. سخافت وسستى اين قول واضح است خصوصاً در حديث اخير ؛ زيرا به درستى كه مقتضاى قواعد نحو تعريف على با اين بود كه بگويد «فهذا العليّ مولاه» (با الف ولام به جهت مطابق بودن صفت وموصوف در تعريف وتنكير) ، وغرض اين جواب دهنده بيان اين است كه برداشته شده وبلند كرده شده با دست پيغمبر صلىاللهعليهوآله ، فلان بود نه ابن ابى طالب ، پس ملاحظه نما وتأمل وتفكّر كن آنچه كه در آن است از سخافت وضعف.
قول او : «وَبَعْضٌ كَلَّمْتَهُ مِنْ شَجَرَةٍ تَكْلِيماً» ، شارح مىگويد : اشكال وخلاف نيست در متكلم بودنش (خداى تعالى) ، وجز اين نيست كه كلام در معنى متكلم است ؛ آيا آن كلام با او قائم شونده است يا آن كس است كه كلام را ايجاد مىكند؟ وچون به درستى كه كلام مركّب از اصوات وحروف مرتبه است وهر چيزى كه آن چنين باشد پس همان حادث است ، ونتيجه اين كه حادث بودن كلام خدا لازم مىآيد ، پس قائم به ذات وى نمىگردد به جهت قديم بودن آن (ذات مقدس الهى) وقيام حادث به قديم جايز وسزا نيست.
__________________
١. الصافي ، ج ٣ ، ص ٢٨٤ ؛ تفسير القمي ، ج ٢ ، ص ٥١.
٢. عيون أخبار الرضا عليهالسلام ، ج ١ ، ص ٧١ ، ح ٢٩٨ ؛ الخصال ، ص ٥٧٤ ؛ الفصول المختارة ، ص ١٣٥ ؛ مناقب آل أبي طالب عليهمالسلام ج ١ ، ص ٣١٤ ؛ كنز العمال ، ج ١٣ ، ص ١٤٨ ، ح ٦٦٤٥ ؛ الجامع الصغير ، ج ١ ، ص ٤١٥ ، ح ٢٧٠٥ و....
٣. الهداية شيخ صدوق ، ص ١٤٥ ؛ رسائل الشريف المرتضى ، ج ٤ ، ص ١٣١ ؛ مسائل علي بن جعفر ، ص ١٤٥ ؛ بصائر الدرجات ، ص ٩٧ ؛ قرب الاسناد ، ص ٥٧ ، الكافي ، ج ١ ، ص ٢٨٧ و ٢٩٤ و ٢٩٥ وج ٤ ، ص ١٤٩ ؛ دعائم الإسلام ، ج ١ ، ص ١٦ ؛ الايضاح ، ص ٩٩ و ٥٣٦ و ٥٣٧ ؛ الغارات ، ج ١ ، ص ٢٥٣ وج ٢ ، ص ٦٥٩ ؛ مسند أحمد ، ج ١ ، ص ٨٤ وج ٤ ، ص ٢٨١ وج ٥ ، ص ٣٤٧.