شعر :
وقد روى عن امّهِ فاطمهْ |
|
ذات التقى والفضل بين النسا |
بأنّها كانت ترى اصنامهم |
|
نصباً على الكعبة او بين الصفا |
فربّما رامت سجوداً كالذي |
|
كانت مراراً من قريش قد ترى |
وهي به حاملة فيغتدي |
|
منتصباً يمنعها ممّا تشا |
چون چشم طفل به پدرش ابو طالب افتاد ، سلام بر پدر كرد. پس ابو طالب از حال زنان پرسيد ؛ طفل به زبان فصيح جواب داد ؛ پس فرمود : اى پدر! برو بسوى مثرم بن دعيب [راهب مشار إليه] وخبر ده به او آنچه ديدى ، به درستى كه او در مغازه فلانى كوه لكام (١) است.
ابو طالب رفت به سوى كوه ؛ وقتى رسيد ديد راهب از دنيا رفته وبدنش پيچيده افتاده ودو مار دو طرف او مواظبت ومحافظت بدن او را مى نمودند ، به مجردى كه ابو طالب وارد كهف شد ، آن دو مار غايب شدند.
ابو طالب سلام بر مثرم كرد به اين عبارت : «السلام عليك يا وليّ الله ورحمة الله وبركاته».
واز اين مطلب معلوم مى شود كه سلام بر اموات اولياء الله قبل از بعقت امرى شايع بوده است ؛ زيرا كه اموات اولياء خدا ـ به نظر ماها ـ امواتند ولى در حقيقت ، زندگانند : (بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ * فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّـهُ مِن فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ) (٢).
__________________
(١) وكوه لكام ـ بنابر آنچه فيروزآبادى در قاموسش ذكر كرده ـ كوهى است در حالى شيراز وشمالاً ممتدّ مى شود به جيحون ومشغره [وجنوباً] منتهى مى شود به مكه مشرفه ـ شرفها الله ـ [منه قدس سره].
(٢) آل عمران : ١٦٩ ـ ١٧٠.