وشاب بالتلبيس أسراره |
|
يقول في حيرته : هل هو |
وحيرت محمود حيرت أولو الأبصار است كه از توالى تجليّات وتوالى بارقات در مشاهده كبريا وعجائب احكام ربوبيّت حاصل مى شود ؛ وإليه أشار من قال : «ربّ زدني تحيّرا فيك» ومن قال :
قد تحيّرت فيك خذ بيدي |
|
يا دليلا لمن تحيّر فيكا |
در تو حيرانم واوصاف ومعانى كه تو راست |
|
واندر آن كس كه تو را بيند وحيران تو نيست |
چنانكه آدمى را دو چشم ظاهر است كه به آن عالم شهادت را مى بيند ، در باطن نيز دو چشم است كه به آن عالم غيب را توان ديد اگر گشوده باشد ؛ ليكن اكثر مردمان را آن دو چشم باطن بسته است ، (لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها) وفي الحديث : «ما من عبد إلا ولقلبه عينان ، وهما غيب يدرك بهما العيب ، فإذا أراد الله بعبد خيرا فتح عين قلبه ، فيرى ما هو غائب عن بصره»
وتا آن چشم باطن گشوده نشود علم به هيچ چيز او را حاصل نمى تواند شد مگر به تقليد ، واگر تقليد را كما هو حقّه كند به محوضت ـ من غير تصرف فيه بعقله الناقص ـ كان من المفلحين.
سعى بايد نمود كه آن چشم باطن گشوده شود ، كار همينست ودواى همه دردها اين ، وچون اين كار به حصول پيوست نه استعانت به برهان در كار است ونه رجوع به ميزان ، نه تدافع براهين مى ماند ونه تعارض مكاشفات روى مى دهد ، بلكه همه عيان در عيانست ، واطمينان در اطمينان.
وتعاضد شواهد وتصادق بينات وتحصيل اين بصيرت به فكر ونظر وممارست براهين عقليّه نمى شود ، بلكه هرچند خوض در آن پيشتر كنند ظلمت وحجاب بيشتر مى شود ، وشكوك وشبهات افزونتر مى گردد واز مقصد دورتر مى افتد.
فلسفى خود را ز انديشه بكشت |
|
كو بدو كو را (١) سوى گنجست پشت |
وإنما يحصل بفراغ القلب وصفاء الباطن ، والتجافي عن دار الغرور والإنابة إلى دار الخلود ، والتأهّب للموت قبل نزول الموت ، وتخلية النفس عن الرذائل
__________________
(١) ـ كذا. ظ : او را.