با اينهمه اصالت انتساب به قبائل ومبنائى كه خليفه ثانى تقسيم عطايا را بر آن نهاده بود في الجمله معتبر شمرده مى شد ، واز اين روى پاى بندى اعراب مسلمان به حفظ نسب خود در سياست ودر زندگى اجتماعى آنان عامل مؤثّرى محسوب مى گشت.
از سوى ديگر برخى از مسلمانان عرب وغير عرب به علّت وجود علائق وروابطى ميان آنها با بعضى مسلمين منسوب بقبائل معروف ومحتشم عرب خود را مولاى آن قبايل مى ناميدند ، بدين توضيح كه از قديم الايّام اعراب يا در جنگ وجدالها وغارتهاى قبيله اى ومحلّى كه پيش از اسلام ويا اوائل آن (كه از مشاهير اين وقائع ومجادلات به ايّام العرب تعبير مى شود) بدان معتاد بودند ، گاه قبيله غالب افرادى وخصوصا پسران جوانى را از قبيله مغلوب ، به صورت اسير وغنيمت جنگى با خود مى آوردند ، ويا بدون جنگ وغارت با دام گسترى آنها را مى ربودند.
اگر اين اسرا يا ربوده شدگان كس وكار دلسوز وتوانگرى داشتند دير يا زود در قبال پرداخت فديه يا مزاياى ديگرى آزاد ويا مبادله مى شدند وبسوى قبيله خود باز مى گشتند.
بسيار هم اتّفاق مى افتاد كه آن اسيران يا سبب فقر بستگانشان يا به خاطر آنكه با اسير در ميان قبيله فاتح به صورت نا مطلوب وفاتحانه اى رفتار نمى شد
__________________
على النبيّ صلىاللهعليهوآله : إنّ الله اختصّنا بالكرامة ، وانتجبنا للولاية ، وآثرنا بالخلافة ، وأنا عبد من عبيد الله ، وخازن من خزّان الله على مقاليد الأرض ، فإذا شاء لعبد برزق أمرني فأعطيته ، وإذا حرم عبدا أجرى ذلك على يدي!!! ج ٣ ص ٥٣ نثر الدرّ آبي.