در خانه فرستنده ات مى انداختم ، باو بگوى : گمان نمى كردم كه تو را آن رسد كه من در انتخاب همسر با تو رأى زنم ... امّا آنچه را كه گفته اى اينان «كفو» من نيستند ، اى حجّاج خداى تو را بكشد تا چه پايه نادان واز انساب قريش بى خبرى!؟
آيا عوّام بن خويلد (برادر حضرت خديجه عليهاالسلام وپدر زبير وجدّ رمله) كه همسر «صفيّه» دختر عبد المطلّب رضى الله عنه شد ، وپيغمبر اكرم صلىاللهعليهوآله كه «خديجه» بهمسرى انتخاب فرمود ، با هم «كفو» بودند ، ولى اينك آنان «كفو» وهم شأن أبي سفيان (وفرزندان او) نيستند؟! (١) (أغانى ج ١٧ ص ٢٦٠).
امثال اين داستان ويا داستانهائى كه اساسا بر محور علم نسب ومعرفت انساب عرب مى چرخد ، وحاكى از توجّه دقيق طبقات بالاى اجتماع بر آن
__________________
(١) شوهر اول «رمله» دختر زبير عثمان بن عبد الله بن حكيم بن حزام بن خويلد ، نوه عموى خود او بوده ، وپسرش عبد الله بن عثمان شوهر جناب سكينه دختر حضرت سيّد الشهداء صلوات الله عليه گرديد ، واين زن بسيار متشخّص ونامبردار است ، پس از اينكه خالد او را بهمسرى گرفت بسيار پاى بند او شد ، ومهر اين زن در دل خالد چنان متمكّن وجاى گير شد كه خالد در مقام اظهار محبّت وعشق خود باو با كمال وقاحت مى گويد :
فإن تسلمي نسلم وإن تتنصّرى |
|
يخطّ رجال بين أعينهم صلبا |
وقطعه اى كه اين بيت در آنست آنچنان بسرعت در السنة وافواه راه يافت كه عبد الملك بن مروان خالد را سرزنش كرد ، وخالد بظاهر عقيده وگفته خود را انكار كرد ، بعدها اين قطعه بصورت «تصنيف» درآمد ومغنّيان مشهور دوره عبّاسى آن را در محافل عيش ونوش مى خواندند ، ووا أسفا كه اين پسرك وامثال او شاهزادگان مسلمانان ومالك رقاب واموال مسلمين بودند.