جهت دست كمى از ديگر ملل باسواد ويا «اهل كتاب» نداشتند.
وبلكه با اعتماد به حافظه واستناد باشعار واسجاعى كه در سينه خود سپرده ، واز پدران به پسران مى رسيد ، ودر اين امر نيازى به «سواد خواندن ونوشتن» نبوده ، انساب ومفاخر آباء واجداد خود را بخوبى مى دانستند ، وبدان تفاخر مى كردند ، يعنى آنچه را كه اقوام ديگر بصورت مكتوب يا منقوش در كتب وطومارها والواح جاى داده وآن را در گنجينه هاى پادشاهان ويا در معابد ومقابر ويا بر سينه كوه ها ودر دل خاك جاى مى دادند ، اعراب آن را در سينه خود جاى داده ، وهمواره در دسترس خويش داشتند.
واز اين روى حق داشتند بر خود ببالند آنچه را كه «قلقشندي» در «نهاية الأرب في معرفة أنساب العرب» در باب مفاخرات ميان سران قبائل عرب در حضور «كسرى» از «ابن الكلبى» نقل مى كند واشعار مفصّل وفراوانى كه آن بزرگان عرب در مقام مفاخره ومباهات خود براى كسرى مى خوانند شاهد صادقى بر اين مدّعاست (رجوع فرماييد نهاية ص ٤٥٤ ببعد).
وظاهرا در همين مجلس است كه مكالمه ميان كسرى (قباد يا انوشيروان؟) ونعمان بن المنذر روى داده است كه در آن نعمان در مقام مفاخره چنين مى گويد :
«... أمّا الامم الذي ذكرت ، فأيّ أمّة تقرنها بالعرب ، إلاّ فضّلتها! قال كسرى بما ذا؟ قال : بعزّتها ومنعتها وبأسها وسخائها وحسن وجوهها ، وحكمة ألسنتها ووفائها وأحسابها وأنسابها.
فأمّا عزّتها ومنعتها ، فإنّها لم تزل مجاورة للملوك الذين دوّخوا البلاد وقادوا الجنود ، لم يطمع فيهم طامع ، حصونهم ظهور خيولهم ، ومهادهم الأرض وجنّتهم