|
از لب جانبخش بازار دو صد عيسى شکسته |
|
|
قلب يوسف را ز طرّارى بناز طُرّه بسته |
|
* * *
قامت طوبى خميده از غم سرو بلندش |
|
|
چشمهٴ کوثر بجان عطشان لعل نوش خندش |
آسمان و شمس گردد برقى از سمّ سمندش |
|
|
زادهٴ زهرا دل از کف داد بر مشکين کمندش |
ليلى دل سوخته مجنون صفت زار نزندش |
|
|
جايگاه نرّه شيران بد گريبان پرندش |
|
نيزه از آه پدر در دست و ليك از دست بازو |
|
|
با علىّ مرتضى در جنگ بودى هم ترازو |
|
* * *
از جلال و از بزرگى هم لقب با حىّ داور |
|
|
از جمال و خلق خو آمد مشابه با پيمبر |
قامت طوبى خميده از غم سرو بلندش |
|
|
نرگس مخمور مست آن فسونگار فسنگر |
در زمان از هجر ياران ريختى بر لاله گوهر |
|
|
مرغ جانش چون سمندر از عطش تا بردر آزر |
|
در جگر ناگه شرار افروز آمد نار خشمش |
|
|
خون غيرت جوش زد در راه ديدار از دو چشمش |
|
* * *