بار ديگر شاهزاده جانب ميدان کين شد |
|
|
احمد ثانى به پشت رفرف عزّت مکين شد |
شير چرخ از هيبتش پنهان بچرخ چارمين شد |
|
|
حوت از برج شرف در سينهٴ گاو زمين شد |
مام خصم از مأتم فرزند زار و دل غمين شد |
|
|
ريخت صفها را بهم در قلب لشکر جاگزين شد |
|
هر شجاعى را که کشتى شاد گشتى خنده کردى |
|
|
اى عجب کز خنده باز آن کشتگان را زنده کردى |
|
* * *
از کمند گيسوان پيچ و شکنرا برگشاده |
|
|
هچه حيدر در صف صفّين به دشمن رو نهاده |
از حسامش شعلها در خرمت دشمن فتاده |
|
|
فتح و نصرت در يمين و در يسارش ايستاده |
چرخ بدخو ناگهان شد کينهور با شاهزاده |
|
|
منقذ بن مرّه با شمشير با زهر آب داده |
|
از کمين بيرون شد و بر تارک آن شير زد |
|
|
اى عجب از کافرى سر معجز شقّ القمر زد |
|
* * *
تا ميان ابروان بشکافت آن فرق همايون |
|
|
نرگس شهلاش پنهان شد بزير پردهٴ خون |
موج زد درياى لشکر بر سرش چون نهر جيحون |
|
|
پاره پاره شد تنش از زخم و از اندازه بيرون |