«هلّل ، يهلّل ، تهليلا : لا اله الّا الله گفتن»
اما مثالهاى منحوت از مفرد ، مانند :
" عقربت الصّدغ : زلف را چون كژدم كردم ، از عقرب گرفته شده.
«فلفلت الطّعام : طعام را فلفل زدم»
" عصفرت الثّوب فتعصفر : جامه را با عصفر رنگ كردم ، پس رنگگرفت ، عصفر : گياهى است بفارسى بهرامن وگل كافشه وگل كاجيره گويند ، رنگ نارنجى به پارچه وغير آن ميدهد.
«تمنطق زيد : زيد منطقة بست» ، منطقة : كمربند است ،
«تنطّق» از باب تفعّل به همين معنى نيز گفته ميشود ، ودر باب تفعيل متعدّى شود ، گويند «نطّق زيد عمرا : زيد كمر عمرو را بست».
«تمسكن جابر : جابر مسكين شد» مسكين درويش وتهى دست را گويند ، واز باب فعل يفعل وباب افعال وتفعّل نيز به اين معنى استعمال شده است.
«تمدرع : مدرعة پوشيد» مدرعة : جامه پشمين است ، ادرع ودرّع وتدرّع به همين معنى نيز آمده است.
«تمذهب : داراى مذهبى شد»
" تمندل : مندل به پا كرد ، يا منديل بست ، مندل : موزه است ، منديل : دستار است.
«تمشيخ : خود را مانند مشيخة كرد» مشيخة يعنى : پيرمردان ،