وصل نياورديم چون حرف پس از حرف مضارع متحرّك بود ، چنانچه در «تعد» ميگوئيم «عد» ، لكن چون اين يك حرف است در حال وقف هاء سكت به آن ملحق كنند و «قه» گويند ، واگر دقّت شود وآنچه در اعلال مثال وناقص گفته شد در اينجا اعمال گردد ، بيش از اين نيازى به شرح نيست.
واز اين باب است : «وفى ، يفى ، ف ، وفاء : پيمان را انجام دادن» و «وعى ، يعى ، ع ، وعيا : فراگرفتن» و «وحى ، يحى ، ح ، وحيا : اشارةكردن ونوشتن ، وسخن آهسته وپنهانى با كسى گفتن» و «وصى ، يصى ، ص ، وصيا : متصّل كردن» ولفيف اغلب از اين باب است.
٢ ـ باب" علم ، يعلم" مانند : " وجى ، يوجى ، ايج ، وجيا : سوده شدن سمّ ستور".
«وجى» تا آخر مانند «رضى» صرف ميشود ،
«يوجى» تا آخر چهارده صيغه مانند «يرضى» صرف ميشود.
«ايج» در اصل «اوج» بود ، مانند «ارض» واو را بمناسبت كسره ماقبل قلب به ياء كردند ، مانند «ايجل» ، واز اين باب است : «ونى ، يونى ، اين ، ونيا ووناء وونية ونية : ناتوان وسست شدن».
٣ ـ باب «حسب ، يحسب ، مانند» ولى ، يلى ، ل ، وليا : نزديك شدن «» ولى «مانند» رضى «و» يلى «مانند» يقى «صرف واعلال ميگردد ، ومانند آن است» ورى ، يرى ، ر ، وريا ورية :