آتش بيرون آمدن از سنگ وغيره".
ومثال مهموز از اين قسم لفيف : " واى ، يأى ، ا ، وايا : وعدةكردن" ، وآن ماده اى كه فاء الفعل ولام الفعل هردو ياء است : «يدى ، ييدى ، ايد ، يديا : احسان نمودن» از «يد : دست» مشتقّ كرده اند ، زيرا غالبا احسان به دست انجام ميشود.
وبر اين قسم از لفيف در ثلاثى مزيد نيز اعلال مثال وناقص هردو صورت ميگيرد ، چنانچه ميگوئى :
از باب افعال : اوحى ، يوحى ، اوح ، ايحاء : وحى نمودن" : واز باب تفعيل : «وصّى ، يوصّى ، وصّ ، توصية : وصيّت كردن»
واز باب مفاعلة. وارى ، يوارى ، وار ، مواراة : پنهان كردن".
واز باب افتعال" اتّقى ، يتّقى ، اتّق ، اتّقاء : خوددارى كردن وپرهيز نمودن" اصل آن" اوتقى ، يوتقى ، اوتق ، اوتقاء" بوده ، چنانچه در مباحث گذشته دانسته شد ، واو در تاء افتعال ادغام ، گرديد به اين صورت شد ، ثلاثى مجردش" وقى ، يقى ، ق ، وقاية" مذكور شد ، و" تقوى" كه صفت پرهيزكارى است در اصل" وقوى" بوده ، بر وزن فعول" واو را قلب به تاء ، وياء را قلب به الف كردند" تقوى" شد ، وبر اين قول واو تقوى زائد است ، وبعضى گفته اند : اصلش «وقيا» بوده ، بر وزن «فعلى» واو را قلب به تاء ، وياء را قلب به واو نمودند «تقوى» شد ، وبر اين قول الف آخر زائد است ، وهمچنان : «تقاة وتقى» بمعنى تقوى ، و «تقيّة» بمعنى پنهان داشتن روش خود از دشمن ، در اصل «وقاة ووقى ووقيّة»