و «اصبع : انگشت» و «حرب : جنگ» و «عصا : چوب دستى».
وغير اين چهار قسم هرچه هست مذكر است ، ومذكر يا حقيقى است ، وان هراسمى است كه معنايش انسان يا حيوان نر باشد وعلامت تانيث درش نباشد ، ويا مجازى است ، وآن هراسمى است كه معنايش انسان يا حيوان نر نباشد ، وعلامت تانيث هم نداشته باشد ، واسناد فعل به آن به صيغه مذكر باشد ، وبعضى از مؤنثهاى لفظى در معنى مذكر است ، نه مؤنث حقيقى است ونه مجازى ، واسناد فعل به آنها به صيغه مذكر داده ميشود ، مانند «زكريّا ، حمزة ، طلحة كه نام مردانى است ، ومؤنث معنوى مجازى قاعده اى ندارد ، بلكه ديده شده كه عرب در كلام با چيزهائى معامله مؤنث نموده ، يعنى صفت وضمير را برايش مؤنث آورده ، وفعل را به صيغه مؤنث به آنها اسناد داده ، چنانچه بعضى از مثالهايش مذكور شد ، بلى با اسماء بلاد هرچه باشد معامله مؤنث ميشود ، مانند :» ايران ، تهران ، شام ، كوفة ، مصر ، بغداد ، قم ، كاشان ، مكة ، مدينه ، رى ، نجف ، كربلاء «وغير اينها ، وهمچنين اسماء قبائل ، مانند :» قريش ، تميم ، طىّء ، ثقيف ، عرب ، ديلم وغير اينها ، وبا بسيارى از اعضاء بدن انسان وحيوان كه جفت باشد معامله مؤنث مينمايند ، مانند «عين ، رجل ، اذن ، يد» وبعضى را مذكر قرار داده اند ، مانند «حاجب ، خدّ ، مرفق».
وبعضى از اسماء ذو وجهين است ، يعنى معامله مؤنث ومذكر هردو با آنها شده ، مانند «سماء» ، در قرآن است : (إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ :) چون آسمان شكافته شود ـ الانشقاق ـ ٨٤ ـ ١ «و (السَّماءُ مُنْفَطِرٌ بِهِ :)