«انزلت الغصن فنزل. پائين آوردم شاخه درخت را پس پائين آمد» ودر مطاوعة ، فعل اوّل را مطاوع وفعل بعدش را مطاوع گويند ، ولازم نيست در همه جا مطاوع مذكور باشد ، مانند :
(«وَإِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ :) وچون اختران تيره شوند ـ تكوير ٨١ ـ ٢»
ونيز لازم نيست در مطاوعة مطاوع ومطاوع از يك ماده باشند مانند :
(«فَأَوْحَيْنا إِلى مُوسى أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ :) پس سوى موسى وحى كرديم كه بزن به عصايت دريا را پس دريا شكافت ، شعراء ـ ٢٦ ـ ٦٣» در اين مثال مطاوع «اضرب» است ، ومطاوع «انفلق» است ، ومانند :
(«وَأَوْحَيْنا إِلى مُوسى إِذِ اسْتَسْقاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً :) وسوى موسى وحى كرديم هنگامى كه قومش آب طلبيدند كه بزن بعصايت آن سنگ را پس روان شد از آن دوازده چشمه ـ اعراف ـ ٧ ـ ١٦٠»
وممكن است مطاوع ومطاوع هردو ثلاثى مجرد باشند ، مانند :
(«وَإِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ :) وچون گفتيم فرشتگان را : سجده كنيد براى آدم پس سجده كردند جز ابليس بقره ـ ٢ ـ ٣٤» در اين مثال مطاوع «قلنا» ومطاوع «سجدوا» است ، ودر واقع مانند آن است كه گفته شود :
«امرناهم فائتمروا : فرمان داديم آنان را پس فرمان بردند»