حبيب : محبّ"
٧ ـ گاهى اسم مفعول وفاعل از باب افعال در معنى يكسان است ، مانند" مسهب ومسهب : پرگو ، واسب تندرو پيشى گير وغير اسب ، وطمّاع ، ملفج وملفج : كسى كه مالش رفته ودين برش مانده ، محصن ومحصن : مرد عفيف خوددار ، ومرد زن دار ، محصنة ومحصنة : زن عفيف خوددار ، وزن شوهردار ، ودر قرآن به هردو معنى آمده ، وهردوگونه خوانده شده «ودر بعضى موادّ در معنى فاعل است ولى فقط بصيغه اسم مفعول استعمال شده ، مانند» مهتر : كسى كه از پيرى يا اندوه يا مرض جنون آميز شده ، مفعم : پركننده ، گويند : سيل مفعم : سيلى كه درّه ها ورودها را پر ولبريز كرده ، وفعل در اين موادّ معلوم استعمال ميشود ، واز اين جهت گفته شده : كه صيغه اسم مفعول بمعنى اسم فاعل آمده ، مگر «احصن واهتر» كه «احصن واهتر» نيز نقل شده ، ودر قرآن «احصنّ واحصنّ» هر دو خوانده شده.
٨ ـ گاهى اسم فاعل بر وزن «فاعل» آمده ، ولى فعلش از باب افعال استعمال شده ، مانند «ايفع الغلام : طفل نزديك بلوغ رسيد ، فهو يافع ، وموفع گفته نميشود» واورس الشّجر : درخت برگ داد ، فهو وارس ، وبعضى گفته اند : مورس هم نقل شده" و" ابقلت الارض : زمين سبزى رويانيد ، فهى باقلة ، وبعضى مبقلة نقل كرده اند".
٩ ـ گاهى اسم مفعول از باب افعال بر وزن «مفعول» آمده ،